۱۴۰۱ شهریور ۹, چهارشنبه

 بر خلاف توصیه گورباچف،این بار روسیه پوتین در انزوا قرار خواهد گرفت.

وی تا زنده بود.به غرب توصیه می نمود.روسیه را منزوی نکنید.بخاطر احترام ویژه ای که ،هم آمریکا و هم رهبران اروپا، به معمار تغییر بزرگ در شوروی و تبدیل آن به روسیه کنونی،قائل بودند.این توصیه همواره رعایت می شد. اکنون در غیاب وی ،طغیان های گاه و بیگاه پوتین زیر ذره بین قرار گرفته،همزمان با مسئله اوکراین به این پرونده ها نیز، رسیدگی خواهد شد.حمله به اوکراین استراتژی غرب را یک صد و هشتاد درجه تغییر داد.وقتی پوتین،چچن را گرفت،گرجستان را تجزیه و تا فتح کریمه پیش رفت.قزاقستان و گرجستان را دولت های جعلی نام برد و مدارکی دال بر مالکیت قطب شمال به سازمان ملل ارائه داد.هیچ یک از اینها جدی گرفته نشد.اما حمله بدون دلیل و بی رحمانه وی به اوکراین تمام نورافکن های ذهن دولتمردان غرب را، از خطری که دنیا را تهدید می کند.به یکباره روشن نمود.
وقتی صدر اعظم آلمان طی سخنان اخیر خود در پراک،گسترش اتحادیه اروپا به کشورهای حوزه بالکان و پایان دادن به حق وتوی اعضای اتحادیه اروپا و ملاک قرار دادن رای اکثریت، در پذیرش اعضای جدید از جمله اوکراین، مولداوی، گرجستان و رسیدن تعداد اعضا تا 36 کشور را اعلام نمود.یعنی واقعا مرکزثقل اروپا در حال انتقال به شرق بوده و آینده اتحادیه،کاملا متفاوت از وضعیت کنونی خواهد بود.هنگامی که وی حمایت خود را، از پیشنهاد رئیس جمهورفرانسه، برای تشکیل نهاد جدیدی بنام ( جامعه سیاسی اروپا) در راستای الحاق اعضای جدید ،از جمله اوکراین، قبل از شکل گیری پروسه طولانی مدت رای گیری ،به عضویت رسمی اعلام می کند. یعنی اروپا ،ضمن اینکه خطر روسیه پوتین را تا بناگوش حس کرده،برای جلو گیری از تهدیدات نوع پوتینی در آینده ،علیه اتحادیه اروپا و در کل جامعه بشری،باید در فکر مکانیسمی بود. که این خطر جهانی ،موکول به محال و از همان ابتدا، در نطفه خفه شود.
غرب تاکنون مست حادثه بزرگ فروپاشی شوروی، در دهه آخر قرن گذشته بود و برای اینکه پوتین را ،از خود نرانده و وی را وادار به نزدیکی و سرانجام اتحاد با چین ننماید.امتیازات زیادی به وی داد.غافل از اینکه پوتین، در سال 2004 با واگذاری جزایر مورد اختلاف در دریای آمور، به چین سرانجام بعد از دو قرن، به اختلافات ارضی خود،با همسایه شرقی پایان داد. تا تمام نیرو و توان روسیه را برای کشورگشائی، در مرز های غربی و بازپس گیری کشورهای جدا شده ،پس از فروپاشی شوروی ،در 1991 صرف نماید.اشفال آبخازیا و اوستیای جنوبی گرجستان ،در سال 2008 و شیه جزیره کریمه در سال 2014 در همین راستا بود.
بعد از اوکراین،نوبت الحاق قطب شمال به روسیه بود.وی در سال 2001 تا ادعای مالکیت قطب پیش رفت.اما سازمان ملل اسناد مربوطه را، نپذیرفته وی را ناکام نمود.پوتین این بار قصد استفاده از زور را داشت و علت مخالفت اش ،با عضویت اوکراین،فنلاند،سوئد در اتحادیه اروپا نیز، در همین راستا بود.وسعت قطب شمال ،برابر با مجموعه وسعت روسیه چین و هند بوده و یک چهارم نفت و گاز دنیا درین منطقه است.بموجب کنوانسیون حقوق دریاها، هر یک از پنج کشورحوزه قطب شمال، شامل روسیه، نروژ، دانمارک ،کانادا،آمریکا مجاز به بهره بر داری اقتصادی ،در ناحیه ای تا شعاع دویست مایلی از ابتدای سواحل خود می باشند. اما پوتین باین امر تن نداده و همانطوری که بطور خزنده ،در حال کشور گشائی و پیشروی در اروپای شرقی است.در قطب شمال نیز، با ایجاد تاسیسات و ادعای مالکیت در حال تدارک، برای پیشرفت خزنده، تا حصول به مالکیت آن بوده است.
مقاومت هفت ماهه ریس جمهو و ملت قهرمان اوکراین، در مقابل ماشین جنگی پوتین ،تمام روئیا ها و معادلات ذهنی پوتین را به هم زده، بیداری جهان غرب و ایجاد مکانیسم های جدید، با اتخاذ روش های نو و به روز شده،می رود. که با تحقق استراتژی صلح پایدار،جهان بهتر و قابل زیست تری را، برای جامعه بشری، به ارمغان آورد.باین ترتیب سرانجام پوتین، در باتلاق و چاهی که خود کنده، خواهد افتاد و خامنه ای، که در فاجعه اوکراین، تمام تخم مرغ ها را، در سبد ارباب گذاشت. به همراه وی،به اعماق تاریخ خواهد پیوست. دنیای بهتری در پیش است.
Like
Comment
Share

0 Comments

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر