۱۳۹۵ تیر ۲۳, چهارشنبه

سوسیالیسم چیست پدر؟ درس‌های ونزوئلا برای آن‌ها که دل‌باخته‌ برنی سندرز شده‌اند

نویسنده: برت استیونز
سایت تقاطع
ترجمه: سیاوش صفوی/ مرکز بین‌المللی مطالعات لیبرالیسم
در حال خواندن گزارش تاثیرگذاری از “نیک کیسی” در نیویورک‌تایمز درباره وضعیت دارو در ونزوئلا بودم، و “نواه” پسر ده ساله‌ام نیز سرش را کج کرده بود و از روی شانه‌های من مشغول خواندن گزارش بود. در گزارش، تصاویری دیدیم از اتاق‌های عمل بسیار کثیف، محفظه‌های شکسته‌ی نگهداری کودکان، و بیماران ناامیدی که به دلیل نداشتن داروهایی ابتدایی مانند آنتی‌بیوتیک‌ در خون خود خوابیده بودند و فوت می‌کردند.
– “بابا، چرا این بیمارستان‌ها این‌طوری هستند؟“
– “به خاطر سوسیالیسم.”
– “سوسیالیسم چیست؟“
به او گفتم سوسیالیسم یک سیستم اقتصادی است که در آن دولت تمام صنایع را ضبط و اداره می‌کند، قیمت کالاها را تعیین می‌کند، و برای شما مشخص می‌کند که با پول خود چه می‌توانید بکنید و چه نمی‌توانید، و در نتیجه زندگی شما را در کنترل خود دارد. او پاسخ من را با علاقه‌ای مبهم و انتزاعی دریافت کرد، همان‌طور که شاید اگر من درباره‌ی وضعیت جوّی اورانوس صحبت می‌کردم برایش جالب می‌بود.
اما بهتر بود برایش این‌گونه توضیح داده بودم: سوسیالیسم یک زهر فکری است که به بدبختی بشر از آن نوع که در این تصاویر می‌بینی منجر می‌شود.
ضرورت این درس زمانی بیشتر می‌شود که ایدئولوژی‌های بی‌اعتبارشده، قهرمانان جدیدی در بین مقامات عالی‌رتبه پیدا می‌کنند. زمانی که هوگو چاوز رییس جمهور پیشین ونزوئلا در سال ۲۰۱۳ درگذشت، یک عضو ناشناخته‌ی پارلمان بریتانیا این متن را توییت کرد: “هوگو چاوز از تو سپاسگزاریم که نشان دادی فقرا نیز اهمیت دارند و ثروت را می‌توان با هم قسمت کرد. او به ونزوئلا و کل دنیا خدمات بسیاری کرده است.”
این عضو پارلمان “جرمی کوربین” نام داشت که اکنون رهبر حزب کارگر بریتانیا است.
بیایید روی آقای کوربین توقف نکنیم. “چاوزیسم” در دوران خود، قهرمانان و توجیه‌کنندگان و ابلهان مفیدی در میان چهره‌های برجسته و پرنفوذ سیاسی و رهبران فکری داشت.
در ماساچوست، “جوزف کندی” و “بیل دلاهانت” نماینده مجلس از جمله کسانی بودند که از طریق موافقت با خرید نفت ارزان‌قیمت از ونزوئلا برای مصرف‌کنندگان امریکایی، یک کودتای تبلیغاتی برای چاوز به راه انداختند. “کاترینا وندن هاول”‌ سردبیر مجله “نیشِن”، چاوز را به خاطر مقاومت در برابر سیاست‌های دولت “بوش” و ارائه “یک برنامه‌ چهار قسمتی برای نوسازی و اصلاح سازمان ملل” ستایش کرد.
کمی بالاتر در “مونترال”، “نایومی کلاین” دومین محصول ناخوشایند صادره از کانادا، با چاوز همانند قهرمانی رفتار کرد که مقاومت علیه نیروهای شیطانی نئولیبرالیسم را هدایت می‌کند. در این میان جیمی کارتر هم برای چاوز به عزاداری پرداخت: “او بر استقلال و خودگردانی دولت‌های امریکای لاتین شجاعانه تاکید می‌کرد، و مهارت بالایی در برقراری ارتباط و رابطه شخصی با هواداران خود در داخل و خارجِ کشور داشت و به آنان امید و قدرت می‌داد.”
مرد ونزوئلایی به دنبال مواد غذایی در یک فروشگاه غارت‌شده در شهر “کومانا” در شمال شرقی این کشور
می‌توانیم اسامی سطح پایین‌تر دیگری را نیز به این لیست اضافه کنیم: مایکل مور و شان پن. اما حتما منظور مطلب را متوجه شده‌اید. “سوسیال دموکراسی” هنگامی که ونزوئلا را در مسیر تورم شدید، افزایش شدید نرخ جرم و جنایت، کمبود آب، کمبود آبجو، و قطع مداوم برق، سرکوب سیاسی، و سقوط ملی قرار می‌داد به هیچ وجه از جهت تعداد مشوقان برجسته‌ی غربی در مضیقه نبود. “چاوز” و جانشینش “نیکلاس مادورو،” توسط این شوالیه‌های چپ برای خود اعتبار و مشروعیت کسب کردند. آن‌ها هم در رنج ونزوئلا مسوول هستند و هم در انتخابات ایالات متحده، و به ویژه در کارزار انتخاباتی سناتور ایالت ورمانت، “برنی سندرز”.
کارزار انتخاباتی سندرز بارها با این اتهام روبرو شده که مکتب چپ این کارزار از همان کلافی است که چاوزیسم را به ارمغان آورد.
آقای سندرز در ماه سپتامبر اعلام کرد: “دیروز، برجسته‌ترین سوپرپک حامی هیلاری کلینتون شدیدا به کمپین ما حمله کرد… آنها تلاش کردند من را به یک دیکتاتور کمونیست مرده وصل کنند.”
آقای سناتور شاید کمی در اعتراض خود زیاده‌روی می‌کند. در دهه ۱۹۸۰ که ایشان شهردار برلینگتون در ورمانت بود، به رجزخوانی پرداخت که می‌خواهد سیاست خارجی خود را اجرا کند: مانند روابط خواهرخواندگی شهرش با پورتو کابزاس در نیکاراگوا و یاروسلاو در اتحاد جماهیر شوروی. سندرز در سفر سال ۱۹۸۵ خود به نیکاراگوآ، به مدح و ستایش رژیم کمونیست دانیل اورتگا پرداخت که برادر بزرگتر چاوزیسم محسوب می‌شود.
شهردار سندرز در ۱۹۸۵ به یک خبرنگار گفت: “در زمینه‌ی بیمه درمانی، آموزش و تحصیلات، اصلاحات ارضی… هیچ‌کس نمی‌تواند انکار کند که ساندینیستاها توسعه و پیشرفت قابل توجهی داشته‌اند. و من فکر می‌کنم مردم این را درک می‌کنند و معتقدم مردم نیکاراگوآ، فقرا، به این امر احترام می‌گذارند.”
خبر ندارم که آقای سندرز هیچ‌گاه در این دیدگاه خود تجدیدنظر کرده یا آن را پس گرفته باشد.
اما نکته این نیست که آقای سندرز در دهه ۱۹۸۰ یا دهه‌های بعدی درباره ساندینیستاها یا چاوزیسم چه فکر می‌کرده است. نکته اینجاست که آن نوع از سوسیالیسم که آقای سناتور پرچم‌دار آن است –افزایش ۱۸ تریلیون دلاری مخارج دولت در طی یک دهه‌ی آینده، این اتهام که وال‌استریت یک سازمان مجرم است، و منفورسازی “میلیونرها و بیلیونرها“- تفاوت چندانی با آن‌چه پسرعموهایش در امریکای لاتین انجام دادند ندارد.
سوسیال دموکراسی –چه چاوز یا سندرز– در حقیقت سرقت قانونی به نام مردم و علیه اقلیتی منفورشده است. یک مبارزه علیه نابرابری درآمد است که از طریق ایجاد فقر عمومی انجام می‌شود. به زانو در آوردن کسب و کار خصوصی و استقلال فردی توسط قدرت دولت است. آقای سندرز قول می‌دهد که اهداف خود را از طریق الگوی اسکاندیناوی دنبال کند، گویی که آن الگو موفق بوده است، یا آمریکایی‌ها و مردم اسکاندیناوی یکی هستند. آن الگو موفق نبوده است، و ما نیز از نظر جمعیتی و کشوری شبیه به آنان نیستیم. برنی در حال احداث همان جاده‌‌‌ی بردگی است که سوسیالیسم در هر کجای دیگر کشیده است.
این همان حقیقتی است که امریکایی‌ها باید پس از سقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ می‌آموختند. اما متاسفانه نیاموختیم. وقت بگذارید و به فرزندان خود توضیح دهید که سوسیالیسم چیست و چه می‌کند، پیش از آنکه آنان نیز دلباخته‌ی “برنی” شوند.

* “برت استیونز”، عضو هیات تحریریه روزنامه‌ی “وال‌استریت‌ژورنال” و جانشین دبیر صفحه‌ی سردبیری این روزنامه است. او در سال ۲۰۱۳ به خاطر یادداشت‌هایش در حوزه‌ی سیاست خارجی، برنده‌ی جایزه‌ی پولیترز شد. نسخه‌ی انگلیسی این یادداشت، روز ۱۶ می ۲۰۱۶ در “وال‌استریت‌ژورنال” منتشر شده است.

۱۳۹۵ تیر ۲۰, یکشنبه

 روشهای مختلف در تجزیه وتحلیل سیاست خارجی
هر نظریه سیاست خارجی باید آنچنان تعبیه شده باشد که هم به اندازه کافی انتزاعی و تجریدی برای تصویق تئوریک باشد و هم نسبتا مشروح و جزیی برای پاسخگویی به موارد خاص باشد.
•        گفتار اول : رهیافت کلان نظام
•        این رهیافت به کل نظام بین المللی توجه دارند. دانشمندانی که در این سطح قرار می کیرند بر مفاهیم ، مفروضه ها، و حجت های انتزاعی
 تجریدی تاکید دارند.
•        اینها به نقش کشور به عنوان زیر مجموعه نظام بین المللی کم بها می دهند و توجه خود را به ترکیب ساختاری قدرت معطوف می کنند.
•        مانند مورگانتا ، مک کلاند ، مدلسکی ، روزکرانس ، کاپلان.
•        آنها تاکید می کنند که شاخصه رفتاری کشورها تابع خروجی حاصل از شکل گیری در سطح کلان نظام است که به طور جبری وارد
دستگاه تصمیم گیرنده می شود و بر رفتار خارجی اثر می گذارد.بنابراین کشورها مانند توپهای بیلیارد محسوب می شوند که ماهیت درونی آنها یکسان محسوب می شود.
•        گفتار دوم : رهیافت خرد
•        این اندیشمندان مدعی هستند که وجود کشورهای مختلف والوجوه خود شاخصه ای متمایز کننده به وجود می آورد که به طرق گوناگون بر
چکونکی رفتار سیاست خارجی کشورها تاثیر می کذارد.
•        آنها معتقدند که سیاست خارجی کشورها تابعی از عوامل داخلی و عناصر خارجی هستند.
•        آنها به دو گروه عینی گرا و ذهنی گرا تقسیم می شوند.دسته اول به مطالعه ی تاثیر نیروهای بنیادی حاکم بر سیاست خارجی می پردازند.و
رفتار سیاست خارجی را تابع محیط استقرار هر واحدد خاص جغرافیایی می دانند.
•        دسته ی دیگر : به پویش تصمیم گیری توجه نموده ، و اثرات آن را بر شکل گیری اخذ و اجرای تصمیم مورد بررسی قرار میدهند.ریچارد
اسنایدر و ژوزف فزانکل نمایند گان برجسته این دسته هستند.آنها اقدام کشور در روابط بین المللی را نتیجه ذهنینت تصمیم گیرندکان هر کشور فرض کرده و به مطالعه آن می پردازند.
•        گراهام تی ایلسون با احیا نظریه عقلانیت محصور به این دسته معترض شد. او گفت تصمیمات عمدتا بر عقل محصور استوار است تا
عقلانیت مطلق. تصمیم گیرندگان در اخذ تصمیمات خود نه به والاترین هدف مطلوب بلکه به اصل بسندگی مطلوب مبتنی بر حدافل مطلوب می اندیشند.
•        گفتار سوم : رهیافت اتصال دو سطح تحلیل
•        عده ای از دانشمندان به دنبال اتصال دو تحلیل خرد و کلان بوده اند. مانند هانریدر و روزنا.
•        روزنا در یک زمان به فرد و تفرق و به جمع و تجمع نگاه می کند ، و نام تحلیل خود را " تفرجمعی " می نامد.
•        به نظر او هر واحد به منظور حفظ و صیانت خود در مقابله با محیط به اقدامات گوناگون از جمله انطباق گری دست می زند.
•        او چهار نوع اقدام اانطباق گرایانه را صادق می داند : انطباق رضایتمندانه ( انتظاراتی که حساسیت خارجی بیش از داخلی است و چون
واحدد با خطر داخلی مواجه نیست رضایتمندانه تن به انطباق می دهد.مانند اروپای شرقی )، انطباق طغیان گرایانه ( ، محافظتی ( هر دودسته خارجی و داخلی حساسیت می یابند. این مشخصه اغلب اجتماعاتی است که دامنه حوادثشان کلیه جوانب زندگی را می گیرد سیاست ها شدیددا محافظه کاارانه می شود)، ارتقایی( داخلی و خارجی هیچکدام از حساسیت بالایی برخوردار نیست . سیاستمداران خود را قادر به تنظیم سیاست هایی می بینند که از نیازهای نظام است).
•        هانریدر دو مفهوم سازکاری ( محیط خارجی )و اجماع ( محیط داخلی )را ارایه می دهد.

 ساختار سیستم بین المللی کنونی، برخلاف قرون گذشته، بر سیاست مبتنی بر قدرت استوار نبوده، بلکه وابستگی متقابل بویژه در مسایل اقتصادی و رفاهی، بنیاد نظام بین المللی معاصر را شکل می دهد. امروزه، مسایل اقتصادی بیش از آنکه به سیاست ملت- کشور و در داخل یک دولت ارتباط داشته باشد، به مجموعه رفتارها و روابط دولتهای دیگر وابسته است. به عبارت دیگر، اقتصاد بین المللی و جهانی، بر نظام بین المللی سایه افکنده است و تداوم این ساخت، تنها از راه تداوم صلح، ثبات و امنیت ممکن است. در نتیجه، دولتها به جهت اهمیتی که به رفاه ملی خود می دهند، ناچارند از طریق دیپلماسی و ابزارهای مسالمت آمیز با واحدهای سیاسی دیگر رابطه داشته باشند. این امر نیز به نوبه خود، یک نوع وابستگی متقابل بین دولتها به وجود می آورد که هر چه بیشتر در جستجوی راه حلهای مشترک صلح آمیز به جای تأکید بر زور و راه حلهای خشونت آمیز برآیند.

ج- حساسیت و آسیب پذیری: رفتار کشورها، در سیستم بین المللی معاصر، از اهمیت ویژه ای برخوردار است، بدین معنا که رفتار هر کشور بطور مستقیم یا غیر مستقیم بر کشورهای دیگر تأثیر می گذارد. کشورها نسبت به رفتارهای یکدیگر حساسیت خاصی دارند و همواره رفتار یک کشور، با عکس العمل و واکنش کشور یا کشورهای دیگر رو به رو است. این حساسیت اشاره ضمنی به آسیب پذیری نیز دارد. آسیب پذیری یعنی صدمه دیدن و خسارت وارد شدن به طرحها، برنامه ها و سیاستهای یک دولت. با توجه به این ددو مفهوم، دولتها به هنگام تدوین سیاستها و خط مشیهای خود، باید واکنشهای کشورهای دیگر را در نظر گرفته و منافع ملی خود را در چارچوب لحاظ منافع ملی دیگران، بنگرند. وجود چنین عناصری در روابط بین دولتها، خود باعث وابستگی متقابل در سطحی پیچیده تر می گردد. 

د- عدم مناسبت زور در روابط اقتصادی: روابط کشورها در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی و فرهنگی به قراری می باشد که از میان آنها، روابط اقتصادی در سطحی بسیار وسیع و گسترده قرار دارد و جایگاه مهمی نیز در روابط متقابل دولتها یافته است. ایجاد و استمرار این نوع روابط، تنها در گرو هماهنگی و همکاری بوده و نمی تواند بر مبنای زور تنظیم شود. چانه زنی، مذاکره، بده و بستان، امتیاز دادن و امتیاز گرفتن، مناسبت ترین راه کارهای مناسبات اقتصادیمی باشند و از این رو، خشونت و کاربرد زور، هیچ تناسبی در روابط تجاری و بازرگانی نداشته و برعکس می تواند موجبات رکود اقتصادی را فراهم آورد. 

ه- عدم خودکفایی و استقلال اقتصادی: مفاهیم «خودکفایی» و «استقلال اقتصادی»، دیگر معنای مطلق و کلاسیک خود را از دست داده اند. هیچ کشوری به تنهایی نمی تواند نیازهای اقتصادی خود را برطرف کند و به خودکفایی کامل و تمام عیار دست یابد. کشورهای توسه یافته و توسعه نیافته به یکدیگر وابسته اند، زیرا در صورت قطع مواد اولیه از سوی کشورهای جهان سوم، جهان صنعتی نمی تواند به حیات اقتصادی خود ادامه دهد و در مقابل نیز، اگر کالاهای صنعتی متوقف شوند، روند توسعه و نوسازی در کشورهای جهان سوم دچار اختلال می شود. از این رو، گفتهمی شود: استقلال اقتصادی چیزی مربوط به روزگار پیشین است و دولت ملی در عمل به عنوان یک واحد اقتصادی مستقل وجود ندارد.


و- تغییر معنای قدرت: قدرت به معنای زور در سیاست علیا ، معنا و مفهوم پیدا می کند. نقش قدرت در سیاست حاد و امنیتی، اجبار و الزام است، در حالی که نقش قدرت در سیاست سفلی، پاداش و تشویق است و عوامل قدرت نیز از تجهیزات نطظامی و تعدد نفرات ارتش، به میزان توسعه، «دانش و تکنولوژی تغییر» یافته است. 
تئوری وابستگی متقابل، با تکیه بر فرضیه های یاد شده، در پی ایجاد و تبیین جهانی است که در آن از ارزش و اهمیت حاکمیت ملی کاسته شده و همگونی و تفاهم بیشتری بین دولتها به وجود آید. دولتها به جای توسل به زور در حل اختلافات، روشهای مسالمت آمیز را انتخاب می کنند. بطور کلی حل بسیاری از مشکلات به مسایل بین المللی وابسته است و در سطح ملی، امکان چاره سازی آنها وجود ندارد. بنابراین، با تغییر ساختار دولتها و نظام بین الملل از نظامی و امنیتی به اقتصادی، روابط و راه حلها نیز به نوبۀ خود تحول یافته، صلح و ثبات، جایگزین جنگ و خشونت خواهد شد

۱۳۹۵ تیر ۱۹, شنبه

پژوهشگران سوئدی: ایران دومین کشور جهان در تبعیض نژادی ومذهبی است.
نظریه:باین ترتیب علاوه بر نهاد های رسمی و دولتی، نهادهای مدنی نیز در سیستم روابط بین الملل ،وارد نبرد با رژیم جمهوری اسلامی در ایران شده اند.علاوه بر محاکم نورنبرگ و توکیو که درسال1946سران نازی آلمان وژاپن رابه اتهام تبعض نژادی-مذهبی بعنوان دو جرم بین المللی محاکمه نمود.دادگاه جزایی بین المللی یوگسلاوی و روآندا نیز این دو جرم را جنایت علیه بشریت تلقی و مرتکبین آنرا مجازات نمود.ماده 7 اساسنامه دیوان بین المللی کیفری، آپارتاید نژادی - مذهبی درآفریقای جنوبی را نیزبرای مجازات مرتکبین این دو جرم بین المللی،مورد استناد قرار داد.وقتی پژوهشگران سوئدی،رژیم تهران را دومین کشور جهان در تبعیض نژادی، مذهبی معرفی می کنند.بمنزله این است که اکنون نوبت این رسیده که نهادهای رسمی بین المللی ،رژیم تهران را بر اساس مفاد قانونی مذکور در حقوق بین الملل کیفری،باتهام اعمال دو جرم بزرگ بین المللی یعنی تبعیض نژادی و مذهبی که آتش بیار جنگ جهانی دوم و جنگهای یوگسلاوی و روآندا گردیده و به کل بشریت در قرن گذشته آسیب رسانده، سران رژیم تهران نیز بعنوان ارتکاب جنایت علیه بشریت در قرن 21،به دادگاه بین المللی کیفری فراخوانده شوند.این امر یعنی تنگ تر شده حلقه محاصره رژیم برای به زانو در آوردن آن، تا یک بار دیگر بشریت موفق گردد با همکاری جمعی مرکز ارتکاب جنایت علیه بشریت یعنی رژیم تهران را به محاکمه و مجازات بکشاند.

۱۳۹۵ تیر ۱۸, جمعه

-بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد از جمهوری اسلامی ایران خواست تا آزمایش‌های موشکی بالستیک را متوقف کند.
-در آستانه نشست سران کشورهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، آلمان، با رد انتقادهای روسیه از استقرار پدافند موشکی در جنوب اروپا تاکید کرد که استقرار این سامانه در رابطه با برنامه موشکی ایران است.
-سازمان‌ امنیت داخلی آلمان در گزارشی ایران را متهم ساخت که پس از توافق هسته‌ای با غرب، موسوم به برجام، برای دستیابی به تکنولوژی هسته‌ای و موشکی تلاش مضاعف داشته است.
- یک متهم داعشی به نام "علی عمر" ملقب به "ابوتراب" که در کویت زندانی است، از روابط نزدیک گروه تروریستی داعش با ایران و سوریه خبر داده است. ابوتراب گفته که شخصا در جلسات هماهنگی میان داعش و نمایندگانی از رژیم دمشق و نیروهای امنیتی ایران حاضر بوده است.
نظریه:این اخبار نشان میدهد.آمریکا و اروپا از دست رژیم تهران بخاطر دو مسئله عصبانی است.اول بخاطر انعقاد قرارداد محرمانه همکاری های نظامی با روسیه که مهمترین نشانه این همکاری در عمل،سوریه بوده است.دوم ایفای رل پدر خوانده گی داعش که در گزارش این فرد داعشی متبلور است  و اینکه اروپایی ها بمب گذاری ها و عملیات تروریستی داعش در اروپا را از چشم رژیم تهران می بینند.چون تهران تنها دولتی درجهان است که از داعش رسما و در خفا و در کنار رژیم بشار اسد ، حمایت می کند.آمریکایی ها هم عصبانی هستند بطوریکه اخیرا سناتورهای آمریکایی اعلام کردند که طرحی برای تحریم ایران به خاطر آزمایش‌ موشک‌های بالستیک در دست تهیه دارند.باین ترتیب امکان دارد در دیدار های محرمانه اجلاس اخیر ناتو در مورد حذف رژیم تهران از صحنه بین المللی و جایگزینی آن با یک رژیم زبان فهم صلح طلب مخالف آشوب و تروریسم،تصمیماتی اتخاذ گردد.که هم باعث بریده شدن یکی از بالهای روسیه در منطقه میگردد و هم به خاتمه جنگ در سوریه ،یمن ،عراق و نیزحذف شدن داعش سرعت می بخشد.

۱۳۹۵ تیر ۱۴, دوشنبه


خبرهای بسیار مهم و سرنوشت ساز وزارت اطلاعات و سپاه قدس :فیلم کامل رصد، دستگیری‌ و اعترافات داعشی‌ها در تهران که دوشنبه شب از تلویزیون ایران پخش شد .جزئیات جدید از کشف عملیات داعش در ۵۰ نقطه تهران. دریافت ۶۰۰ هزار یورو و برگزاری جلسات مقابل پارک دانشجو .اولین تصاویر از عوامل بازداشت شده داعش در تهران.و...
نظریه:بمباران خبری مردم ایران توسط بیت فاسد رهبری بسرکردگی مجتبی خامنه ای و عناصر اطلاعاتی سپاهی امنیتی نظامی رژیم بکمک مزدوران منطقه ای اش اعم از مزدوران بشار اسد،حسن نصرالله ،نوری المالکی و..در پوشش قلابی داعشیان،بمنظور انحراف افکار عمومی و دادن آدرس غلطی به مردم ایران (داعش همه جا رخنه کرده و حمام خون راه انداخته ،این ما هستیم که با هشیاری آنها را در بند و گرفتار کردیم .و نگذاشتیم بشما آسیب برسانند)،منطقه (ما پدر خوانده داعش نیستیم ما هم همچون شما قربانی داعش هستیم ) وجهان (ای مردم آمریکا و اروپا و ترکیه ، بدانید و آگاه باشید که ما با قدرت جلو تهاجمات داعش در ایران را گرفتیم.این رهبران بی عرضه شما هستند که در مقابل داعش لنگ انداخته اند.ما را بعنوان تنها قدرت منطقه ای که می تواند شما و همه بشریت را از دست داعش نجات دهد با مشروعیت تمام برسمیت بشناسید و از ما بعنوان ناجی شما در مقابل داعش حمایت و پشتیبانی کند ).
هدف رژیم از این خیمه شب بازی : ای مردم ایران دنبال انقلاب وتغییر رژیم نباشید که دیگران نقشه تجزیه ایران را دارند.فقط ما آخوند ها می توانیم ایران را از تجزیه وشما مردم را از بلایایی چون داعش که هر روز در سوریه، ترکیه ،عراق اروپا و آمریکا از کشته پشته میسازند،نجات دهیم.نیروهای امنیتی نظامی سپاهی بسیجی،ناجی شما درین جنگ ما با داعش هستند.)
چه باید کرد: در دام این ترفند شیطانی و اهریمنانه رژیم سرتا پا فاسد و دروغگونیافتیم.این قبیل سناریو ها درین مقطع بخاطر این تهییه و پخش میگردند که مسیر افکار عمومی را از هدف اصلی و آنچه که در عمل در ایران اتفاق افتاده منحرف نمایند.آنچه اتفاق افتاده این است:فساد و دزدی و غارت منابع ملی و اموال عمومی توسط نهادهای فاسد دزد رهبری،ایران ما را بخاک سیاه نشانده است.90 در صد مردم گریبان روز مرده گی و بدست آوردن لقه ای نان برای زنده ماندن هستند.این در حالی است که بیش از 90 در صد ثروت ملی را بیت رهبری غارت نموده و فسادی که توسط قوه قضائیه در ایران حاکم است در طول تاریخ بشریت هیچ کجا سابقه نداشته است.کارگران حقوق شان پرداخت نمیشود.دهها میلیون جوان تحصیل کرده ایرانی شب و روز دنبال کار میگردند اما کار پیدا نمیشود.اعتیاد و فحشا دزدی غارت و فساد و ارتشاء غوغا می کند.شرافتمندان آه ندارند که با ناله سودا کنند.دزدان وابسته به بیت رهبری که میلیاردها دلار از جیب مردم دزدیده اند.آزادند.اما دست و پای انگشت فقرایی که برای سیر کردن شکم فرزندان نانی میدزدند بریده میشود.داستان بینوایان ویکتور هوگو نویسنده فرانسوی هزاران بار و هر روز در گوشه کنار ایران در حال تکرار شدن است. رژیم با این قبیل سناریوها مردم را میترساند که شورش و انقلاب نکنند.اما کارمای جنایات رژیم دامنش را گرفته عنقریب انقلاب بزرگی در ایران رخ خواهد داد.اقدامات اخیر رژیم پاک کردن صورت مسئله و به عقب انداختن این انقلاب است.که دیگر دیر شده و آنچه نباید رخ میداد باین زودی ها رخ میدهد.این جبر تاریخ در مقابل ظلم است و ظالم.

 طرح «یک کمربند، یک جاده» چین مهم است چرا که ایالات متحده آمریکا و نگاه آن به تجارت جهانی را به چالش می کشد. در دیدگاه آمریکا، دو بلوک اصلی تجاری وجود دارند، یکی ترانس آتلانتیک (میان کشورهای دو سوی اقیانوس اطلس) و دیگری ترانس پاسیفیک (میان کشورهای دو سوی اقیانوس آرام) که اروپا در اولی قرار دارد، آسیا در دومی و آمریکا نیز به عنوان کانون این هر دو. اما طرح جاه طلبانه چین آسیا و اروپا را به عنوان فضاهایی مستقل در نظر می گیرد و دیگر نه ایالات متحده آمریکا که چین در جایگاه کانونی قرار گرفته است.

۱۳۹۵ تیر ۱۱, جمعه

زمان درباره اوباما قضاوت خواهد کرد

نویسنده: نیکلاس جیوسدو و جان کلاود
منبع: نشنال ترست - ترجمه: سایت دیپلماسی ایرانی
این «درک چالت» به عنوان یکی از مشاوران ارشد در سیاستگزاری و اجرای سیاست خارجی در دوران آمریکا در کتاب خود رویکرد اوباما را «بازی طولانی» خوانده و آن را تلاشی را برای احیا و حفظ قدرت آمریکا در جهان به جای اضمحلال قدرت آن با وارد شدن به بحران های بی پایان می داند.
بازی طولانی بر هشت محور بنیان نهاده شده است: توزان (ارجحیت ندادن به هیچ یک از مناطق یا ابزارهای قدرت)، دقت و صحت، پایداری، خویشتن داری، شکیباییی (همه این چهار مورد بر حصول به نتایج قابل قبول به جای تمسک به اهداف حداکثرگرایانه تاکید دارند)، امکان بروز خطا، بدبینی و استثناگرایی. رویکرد اوباما بر این فرضیه بنیان نهاده شده است که آمریکا تنها با تغییر تدریجی می تواند پیشرفت کند و برخی از مشکلات قابلیت حل شدن ندارند، بلکه تنها باید کنترل شوند. به علاوه در این رویکرد بر وضعیت نهایی حاکم بر کشورها و نه تحولات روزانه آنها تاکید می شود.
«پگی نونان» پیشتر به خوبی اشاره کرده بود که کتبی که نویسنده آنها بخشی از دولت است همواره به هدف اعتبار بخشی به جایگاه نویسنده آن یا دیگران را به خاطر اشتباهات مقصر جلوه دادن، نوشته می شود. اما کتاب چالت این قانون کلی را نقض می کند. وی در این کتاب به اشتباهات و شکست های دولت، به فاصله میان حرف و عمل و فرصت هایی که رویکرد محتاطانه بازی بزرگ می تواند از دست بدهد، اشاره کرده است. به طور مثال بحث های گسترده ای در مورد خط قرمز اعلام شده در مورد سوریه و پا پس کشیدن از آن مطرح شده است.
اما در نهایت چالت ضمن تعریف میراث سیاست خارجی اوباما، از آن دفاع می کند. آمریکا دیگر نمی تواند دیگران را مجبور کند خواسته هایش را بپذیرند، زیرا قدرت های دیگری نیز در عرصه بین المللی ظهور کرده اند و از طرف دیگر توان مالی آمریکا هم محدود شده است. شاید مواجهه مستقیم به نظر نشان از قدرت باشد، اما در حصول به نتایج دلخواه کمتر سودمند است. در مقابل پاسخ های آمریکا که روی صبر پیشه کردن - در مورد اوکراین، دریای چین جنوب و توانایی هسته ای ایران- تمرکز دارد، می تواند شرایطی را ایجاد کند که نتایج منفی کوتاه مدت تخفیف یابد.
اما با توجه به همه نکات مطرح شده در کتاب چالت، چند سوال در مورد رویکرد بازی طولانی مطرح می شود.
در حالی که رویکرد بازی طولانی در مقام نظریه خواهان ایجاد توزان در رویکرد آمریکا میان استفاده از گزینه نظامی و دیگر ابزارهای قدرت مالی است، اما در عمل ایجاد این توزان دیده نمی شود. به طور مثال کشورهای آسیایی آوازه استراتژی چرخش به آسیا را شنیده اند، اما تنها نماد عینی آن افزایش اعزام ناوهای آمریکایی به پاسیفیک بوده، سرنوشت پیمان ترانس پاسیفیک هم هنوز روشن نشده است.
سوال دوم این است که وقتی رویکرد بازی طولانی شکست بخورد، چه اتفاقی می افتد؟ آمریکا این گونه محاسبه می کند که در راستا برقراری موازنه مجدد، متحدان اروپایی باید جدی تر وارد عمل شده و تامین امنیت خود را به دست گیرند. اما از آن جایی که هنوز هم بسیاری از کشورهای اروپایی نمی توانند توانمندی های دفاعی خود را احیا کنند، آمریکا مجددا مجبور می شود که نیروهای خود را در اروپا زیاد کند. در خاورمیانه هم تلاش ها برای تعلیم نیروهای محلی نتوانسته آنها را به سطح آمادگی لازم برای مقابله با انواع تهدیدها برساند.
پس چگونه می توان رویکرد بازی طولانی را که توصیه به کاستن از بار تعهدات امنیتی آمریکا می کند با نتایج سیاسی کوتاه مدت آن آشتی داد؟
سوال بعدی در مورد پایداری رویکرد بازی طولانی آن هم در شرایطی است که مردم با خیل عظیمی از حوادث به طور روزانه رو به رو هستند و فشار سیاسی و رسانه ها نیز از دولت می خواهند که اقدامی صورت دهد. با درک امروزی می توان گفت که در مورد لیبی و اوکراین هم توسل به رویکرد بازی بزرگ بر پایه خویشتن داری و مصالحه می توانست بهتر باشد. در 1991 بوش مورد انتقاد جدی برای موافقت با استقلال مناطق کردنشین در شمال عراق قرار گرفت، اما هم اکنون نیروهای کرد از پیشگامان مبارزه با داعش هستند.
مداخله در لیبی در 2011 به منظور ایجاد منطقه امنی مانند منطقه امن کردنشین های عراق در بنغازی و مذاکره بدون پیش شرط می توانست گزینه بهتری در رویکرد بازی طولانی به جای اخذ مجوز از شورای امنیت و حمله به لیبی باشد.
در نهایت شکافی میان اعلام رویکرد بازی بزرگ و ساختار امنیت ملی وجود دارد که باید آن را در بر بگیرد. با توجه به تاکید این رویکرد بر دقت، توازن و شکیبایی و در نظر گرفتن این نکته که آمریکا به عنوان یک ابرقدرت باید هم زمان صدها موضوع را متوازن کند، کاخ سفید نمی تواند به همه جزئیات مورد نیاز رویکرد بازی طولانی توجه کند. رئیس جمهور باید لحن کلی و مولفه های کلی را تعیین کند، اما باید در جزئیات به بروکرات های عرصه امنیت ملی اعتماد کند.
چالت هم در کتاب خود اشاره می کند که کاخ سفید علی رغم تمایل زیاد، توانایی و تخصص لازم را برای نظارت بر همه امور ندارد. نمونه های بسیاری وجود دارد که نشان می دهد کاخ سفید بیش از اندازه تلاش می کند روی جزئیات کنترل داشته باشد. اوباما هیچ گاه به یک شخصیت ارشد قدرت لازم را نداد که بتواند به نمایندگی از سوی او امور مربوط به موضوعی خاص را هماهنگ کند و سخن بگوید. بیل کلینتون در دوران ریاست جمهوری خود ریچارد هلبروک را نماینده رسیدگی به امور بالکان کرده بود اما چنین موردی در دولت اوباما دیده نمی شود.
رویکرد بازی طولانی در تاریخ مسبوق به سابقه است و نوآوری محسوب نمی شود. اگر طی چند سال آتی حکومت در روسیه، چین و ایران از درون دستخوش تغییر شد، می توان بازی طولانی و نگاه اوباما به سیاست خارجی را موفقیت آمیز خواند.

اما یک احتمال دیگر هم وجود دارد . ممکن است دستاوردهای اوباما در عرصه سیاست خارجی در دوره دوم ریاست جمهوری مانند توافق با ایران و برقراری رابطه دیپلماتیک با کوبا مانند دستاوردهای دوره اول آن همچون احیای روابط با روسیه در دوره اول کم کم از بین رفته یا تحت شعاع ظهور داعش و میراث آن در سوریه قرار بگیرد. با همه این ها می توان گفت که دولت اوباما در توقف افول قدرت آمریکا به ویژه قدرت اقتصادی آن موفق بوده و توانسته عمده چالش های جاری را کنترل کند. رئیس جمهوری بعدی به ویژه اگر از حزب مخالف باشد به این واقعیت اعتراف نخواهد کرد.