۱۳۹۷ فروردین ۱۰, جمعه

خبرفوری - فتوای جدید آخوندها؛ کراوات حرام است؟
عکس العمل ملت ایران در مقابل این فتوا :
همه از فردا کروات میزنیم.تا کور شود هرآن کس که نتواند دید.
به گرد تا بگردیم.

۱۳۹۷ فروردین ۸, چهارشنبه

سناریوی رژیم برای خنثی کردن اراده تیم پرزیدنت ترامپ و تیم منطقه ای همراه وی با تهدید به کودتای سپاه و حکوت نظامی در ایران.
دوخبر روی میز رژیم یکی در آنتن ها،دیگری در پشت صحنه و بولتن های ویژه:
1-آنتن ها: احتمال کودتای سپاهی - نظامی در ایران.
2-خبر بولتنی:گرچه سفر وزیر خارجه فرانسه ناکام معرفی شده،اما سفر ریس جمهور فرانسه ،حتمی بوده و بعد از دیدار با ترامپ ،احتمالا با دست پر ،به تهران می آید.
چرایی بمباران خبری اول در آنتن های داخل و خارج از کشور:
 رژیم تعمدا بر بوق تبلیغات از سوی عمال خود میزند. که این شگ وشبهه را در اذهان داخل و خارج ایجاد کند. که اگر برجام لغو شود.سپاه کودتا می کند.تا در سفر مکرون به واشنگتن ،وی پیام دو جناح رژیم ( خطر گفتمان خامنه ای در راس سپاه و افراطیون،پذیرش گفتمان روحانی مثلا نماینده اصلاح طلبان) را درمورد برجام به ترامپ گوشزد نموده و توصیه کند،برای جلوگیری از کودتای سپاه،برجام را لغو ننموده، آنرا باتفاق اصلاح کنند و سایر برنامه ها اعم از جام زهر موشکی، حقوق بشری، تروریستی و دخالت های منطقه ای ،را کمی تعدیل و با هماهنگی و همکاری اتحادیه اروپا در دراز مدت و پس از حل مسئله کره شمالی به سرانجام برسانند..
دو توضیح مهم و ضروری:
1- وقتی بالا و پائین رژیم دست سپاه بوده و حرف اول و آخر را در ایران ،بیت رهبری و سپاه میزند.آیا بمعنی حکومت نظامی-سپاهی-امنیتی در ایران نیست؟روحانی هم گرچه هوشمندانه-ماکیاولیستی نقش ویترین سیاست های داخلی و خارجی رژیم را رقم میزند.اما کاملا و صد در صد در اختیار این بساط بوده و شغل ریاست جمهوری را تبدیل به تصدی امور این حاکمیت نظامی نموده و از ابزار اصلی آن است.پس چه حاجت به علنی کردن این کودتای از قبل انجام شده؟!
2- چیدمان آنچه که باید در مقابل شرارت های رژیم انجام گیرد.با تکمیل تیم مشورتی-اجرایی ترامپ در داخل آمریکا و پیوستن دو قدرت منطقه ای(اسرائیل و عربستان) در راستای نقشه راه وی انجام شده،باضاقه اینکه جواب دندان شکن آمریکا و متحدانش( اروپا . ناتو) به پوتین با اخراج دیپلماتهای روسی بخاطر ترور شیمیایی یک روسی پناه گرفته در بریتانیا،نشان داد که ناتو و اروپا متحد قدرتمند خویش یعنی آمریکا را بر هر چیز و کس و.. ترجیج میدهند.تنها ممکن است این متحدین طبیعی آمریکا، به ترامپ مشورت دهند .که اول مسئله کره شمالی و گفتگو با رهبر آنرا سامان دهد. تا بعدا بتوانند متحدا بیشترین تمرکز را متوجه رژیم نمایند.اینجاست که رژیم ازین موقعیت استفاده کرده به هر نحو ممکن سعی خواهد کرد .پروسه حل و فصل مسئله کره شمالی را به عهده تعویق انداخته با مانع تراشی ها،به بن بست برساند.
 مسائل مهمی که باید در ارزیابی بالا،مورد توجه قرار گیرد:
1-هدف ترامپ و تیم جدیدش تسلیم کامل و بدون قید و شرط رژیم تا سرنگونی این رژیم است و هیچ نوع امتیاز دهی دیگری این اهداف را تغییر نمیدهد.انتشلر بولتن های ویژه از سوی رژیم و برای سران رژیم، بخاطر رفع تشنج و این نگرانی ها از فروپاشی است.تا بطور مثال از خروج بی رویه ارز از سوی ملازاده ها که در حال فرارند گرفته شود.(مسئله خروج سی میلیارد دلار اواخر سال گذشته از کشور).
2-برای اولین بار،اهداف و منافع ملت ایران با اهداف و منافع ملل و دول منطقه و جهان و در راس آن آمریکا با هم مچ شده و گره خورده است.وقتی در اجلاس اخیر مقامات امنیتی-نظامی آمریکا با ولیعهد عربستان با حضور نمایندگان امنیتی امارات و افغانستان،صحبت از تلاش مشترک برای مقابله با نفوذ بد خواهانه و رفتار تحریک آمیز رژیم در منطقه میشود و بالعکس صحبت از تشکیل چهار چوبی بمنظور کاهش تهدید امنیت منطقه ای ،با ایجاد صلح و ثبات و با حربه رونق اقتصادی در خاومیانه میگردد.بمعنی این است که تنها یک نخاله و غده سرطانی مانع اینهمه زیبایی ها راستی ها و درستی ها و دوستی هاست.که باید این نخاله یعنی رژیم ج.ا با پشتیبانی آنها ، به همت ملت ایران از ایران و منطقه جراحی گردد.که عنقریب میگردد.

۱۳۹۷ فروردین ۶, دوشنبه

کشف رمز اظهارات محمد بن سلمان ولیعهد سعودی ، طی دیدارش از آمریکا ومسائلی که با سرنوشت رژیم ج.ا ، مرتبط است.
آنچه که شاهزاده سعودی بطور آشکار درین سفرتاکید نمود:
1-بازدید از شرکت های بزرگ و معروف،مراکز علمی دانشگاهی و تکنولوژی و پژوهشی و..،در راستای فعالیت های اقتصادی و...با دسترسی به امور فنی ،آموزشی ،بمنظور حمایت از روند اصلاحات، در سعودی انجام میگیرد.
2-اگر مشکلات خاورمیانه حل شود.منطقه به اروپای جدیدی تبدیل خواهد شد.
3-باید عربستان از اصولگرایان اسلامی ،که سعی در انحصاردین برای خود و خارج کردن آن از اعتدال،بمنظور تداوم منافع قشری خویش اند.پاکسازی شود.
آنچه که وایعهد سعودی قصد پیاده کردن آنرا در کشورش دارد این است:
1-پاکسازی کشورش از جمله راس هرم قدرت(شامل شاهزادگان و غیره) از افراطیون اسلامی با انجام اصلاحات شبیه به انقلاب،همانند آنچه که ماهاتیر محمد نخست وزیر سابق مالزی از 1981 در کشورش انجام داد و آنچه که رهبران سنگاپور بعد از جدایی از مالزی در 1965 انجام دادند و آنچه که رهبران امارات متحده ،طی چهار دهه انجام داده و از یک منطقه خشگ و بی آب و علف که تنها درآمد ارزی اش صید مروارید بود.اکنون بعنوان پیشرفته ترین کشور خلیج فارس ،تبدیل شده اند.
2-وی قبلا و بارها رژیم ج.ا را عامل مشکلات جاری در خاورمیانه نام برده بود و اکنون می گوید. اگر این مشکل برطرف شود.اروپای جدیدی در آن منطقه ایجاد میشود.وی با توجه به سرنوشت شاه ایران بلافاصله افزود .که پادشاهی سعودی 5 در صد ذخایر اورانیوم جهان را داراست و عدم استفاده ما از انرژی اورانیوم همانند بی نیازی از نفت است.که بمعنی این است که اروپا و آمریکا همانطور که از ابتدای امر در استخراج و صدور نفت سعودی نقش عمده ای ایفا نمودند،در خصوص منابع ارانیوم نیز چنین نقشی خواهند داشت و نفت هم به همین شکل صادر میشود(یکی از علل بستن شمشیر ها از رو علیه شاه ایران از سوی غرب شامل آمریکا و اروپا و شرکت هر دو در اداره شورش 1357 بخاطر رشد بی سابقه اقتصادی 13 درصدی ایران طی سالهای آخر حکومت مشروطه پارلمانی بخاطر افزایش قیمت نفت اوپک بود. که بابتکار شاه ایران انجام گرفت و اینکه همواره شاه ایران تاکید می نمود. که غرب بخاطر استفاده بی رویه و ارزان از منابع انرژی خاورمیانه تنبل و فربه شده و ایران قصد دارد با تکمیل صنایع پتروشیمی دیگر نفت خام صادر نکند. بلکه از یک بشکه نفت هزار برابر آنچه که با صدور نفت بدست میآورد با صادرات پتروشیمی کسب نماید).ولیعهد سعودی با توجه باین سابقه تاریخی ،لحن غرب پسند داشت.
3-بنظر میرسد که ولیعهد سعودی توصیه ای پرزیدنت ترامپ در اولین دیدارش از ریاض در سال گذشته را نقشه راه خود قرارداده که یکی از این توصیه ها این بود که برای اینکه رژیم ج.ا زودتر ساقط شود.باید دربار سعودی از عناصر افراطی پاکسازی و این کشور با موازین جدید پیشرفت بشری اعم آزادی زنان و عدالت اجتماعی و غیره دگرگون شود .که همین مسئله باعث تشویق مردم ایران به ادامه قیام علیه رژیم عصر حجری حاکم بر آن کشور میشود.

۱۳۹۷ فروردین ۳, جمعه

با تکمیل تیم بازهای پرزیدنت ترامپ،زمینه برای هر اقدام ممکن علیه رژیم ج.ا فراهم گردید.
انتخاب جان بولتون به عنوان مشاور امنیت ملی کاخ سفید و دادن نمره بیست از سوی خامنه ای به عملکرد خود و رژیم اش،مسئله فروپاشی رژیم در سالجاری را حتمی تر نمود.
-انتخاب جان بلتون:
1- انتخاب وی در پی دیدار نتانیاهو و بن سلمان با پرزیدنت ترامپ انجام گرفت.که باید به معنی تکمیل پروسه اتحاد بازهای داخل آمریکا و بازهای خارج(اتحاد آمریکا،اسرائیل،سعودی علیه رژیم) تلقی گردد.
2-این انتخاب بعلت حمایت هم جان بولتون و هم سعودی از مجاهدین خلق و روابط حسنه ای که جان بولتون با عربستان دارد.شوک و ضربت کاری(سیاسی،امنیتی،نظامی و..) بر روح و روان راس هرم قدرت رژیم را بمراتب افزوده و اختلافات پشت پرده مانده را علنی تر و در نتیجه تشدید ریزش نیروهای میانه و صف را تسریع خواهد نمود. ازین پس ،رژیم یا باید تسلیم شده و جام زهرهای دیگری اعم از حقوق بشری ، موشکی،تروریستی،سوریه ای و..را بخورد. یا با ضرباتی بر ستادهای مهم رژیم که ستوان فقرات رژیم اند،مواجه خواهد شد.که در هر دو صورت به فروپاشی منجر میگردد.
3- این انتخاب شوک مهمی بر سازمانها ،گروهها و..اپوزیسیون غیر مجاهدین وارد ساخته،آنها را وادار به بازنگری مجدد فکر و غملکرد خود با اتخاذ شیوه های تساهل،تحمل و مدارا، جهت اتحاد در راستای حصول به انتخاب یک شیوه متحد و مشترک در پروسه فروپاشی رژیم ،مجبور خواهد ساخت.
- و اما اظهرات اخیر خامنه ای یک خودکشی سیاسی و در عین حال یک خودکشی شرعی و فقاهتی بود و نشان داد. وی دریک دنیای خیالی و غیر واقعی بسر میبرد.که در خارج از ذهن وی واقعیت ندارد.تمام آنچه را که راجع به امور داخلی کشور گفت،اصلا و ابدا حقیقت نداشت.روئیایی بود که در میدان عمل و تا چند هفته یا ماه،برخلاف این گفته ها، با سونامی های ضد آنچه که گفت و بافت،مواجه میگردد.وی در حالیکه در خانه ای شیشه ای ترک برداشته (بعلت قیام ملی از ایتدا تا دیماه اخیر و ادامه آن... ) نشسته ،سنگ های زیادی به مردم ایران و به همسایگان و دیگران پرتاب نمود.که متقابلا و به همین زودی ها،هم از سوی ملت ایران و دول و ملل منطقه و.. با تخته سنگ هایی مواجه میشود. که فروپاشی نهایی این خانه شیشه ای وصله پینه بسته را، رقم خواهد زد.

۱۳۹۷ فروردین ۱, چهارشنبه

دو پیام نوروزی و یک بیانه  و اقدام مهمی ،که سرنوشت ساز و ساختار شکن بوده و ورق را بر میگرداند.این روزها...
 به غیراز پیام نوروزی پرزیدنت ترامپ که شاهکاری بیسابقه از حمایت قاطع ابرقدرت دنیا، از مردم تحت ستم ایران بود.دو پیام  و یک بیانیه و اقدام  مهم هم بود:
1- مایک پنس معاون ریس حمهور آمریکا:اروپا بین ما و برجام یکی را انتخاب کند.خطاب به مردم ایران: روزی که از دست این رژیم شیطانی آزاد شوید،نزدیک بوده  و در آن هنگام دوستی دو ملت ایران و آمریکا بار دیگر شکوفا میگردد.
2-پیام نوروزی جان سالیوان قائم مقام وزارتخارجه آمریکا:سال جدید برای مردم ایران موجب آزادی ،صلح و کامیابی میشود.من در سال گذشته تحت تاثیرمردم ایران قرار گرفتم.که صدای شان را با اعتراض برای دستیابی به آزادی، کرامت انسانی و احترام به حقوق بشر،به گوش همه رساندند.
3- بیانیه 197 نماینده پارلمان اروپا: نمی توان به دلیل ملاحظات سیاسی تجاری با توافق هسته ای، حقوق بشر و حقوق زنان در ایران را نادیده گرفت.این نمایندگان از سرکوب ماههای اخیر ابراز نگرانی کرده و خواستار اقدام اتحادیه اروپا و کمیساریای حقوق بشر سازمان ملل شدند.
توضیح:
1-نقش معاون ریس جمهور آمریکا گرچه تشریفاتی است.اما وی ریاست رسمی مجلس سنای آمریکا و اداره کننده جلسات رسمی سنا را هم عهده دار است.گرچه نمی تواند دررای گیری شرکت کند.اما اگر آرا بطور مساوی (عمدتا میان نمایندگان جمهوریخواه و دموکرات) تقسیم شود.وی با رای خود می تواند تصویب لایحه مورد نظر را رقم بزند.و بعلت عضویت در ستاد اجرایی ریس جمهور(شامل ده شورا و دفتر)  و نقشی که به عنوان یکی از اعضای اصلی شورای امنیت ملی (شامل ریس جمهور،معاون ریس جمهور،وزیر خارجه و وزیر دفاع) دارد .نوعی حالت هماهنگ کننده امور در وظایف وی نهفته است.که می تواند در اتخاذ تصمیمات مهم به نفع مردم ایران نقش اساسی ایفا نماید.
2- با پیام جان سالیوان ،وزارتخارجه آمریکا،از عناصر اصلاح طلب رژیم خلع ید شد.در مجموع با پیام های ریس جمهور،معاون وی و سرپرست وزارتخارجه (تا رای کنگره به انتصاب  مایک پمپئو) VOA نیز تا حدودی از عناصر نفوذی خلع ید گردیده و تداوم این خلع ید ها بزودی به رادیو فردا نیزمیرسد.
3-در هر اقدام مهمی در پارلمان اروپا، معمولا حدود یک سوم نمایندگان (همانند آنچه که در مورد طالبان افغانستان بعد از 11 سپتامبر و عراق زمان صدام و لیبی زمان قذافی رخ داد )  با صدور بیانیه یا بیانیه هایی،تصویب یک اقدام مهم در آینده را با اکثریت آرا ،مهیا می کنند.
4-اقدام مهم: نهایی شدن پروسه اتحاد آمریکا،اسرائیل،عربستان، در راستای مقابله با رژیم ج.ا .که در پی دیدار اخیر ولیعهدعربستان با پرزیدنت ترامپ با پشتوانه 600 میلیارد دلار،رقم خورد.

۱۳۹۶ اسفند ۲۶, شنبه

یک پیام ، یک خبر و یک توضیح مهم:
پیام- بعد ازچهاردهه،سرانجام،پیچ تاریخ ساز یک نوروز پیروز فرا رسید.دلایل زیادی در صحنه،اعم از روی میز ملت ایران،روی میز منطقه و جهان و در راس آن آمریکا ،چه پنهان و چه آشکار هست.که نشان میدهد.نقطه پایان بساط اهریمنی ج.ا فرا رسیده است.در صدر همه آنها، نترسی مردم و اراده ملی پولادینی است.که در ذرات وجود و تک تک سلول های ایرانیان ،جهت این تغییر بزرگ و نهایی، نهفته بوده و در حال آشکار شدن است.که عنقریب چون کوه آتش فشان زبانه میزند وبار دیگر و این بار برای همیشه ، ایران را ،از اهریمنان پاکسازی می کند.پس ،هموطن مژده ،که این بار، نوروزتان واقعا و در عمل ،خجسته و پیروز است.یکی ازین دلایل بزرگ:
مک مستر مشاور امنیت ملی کاخ سفید که میگویند نسبت به بقیه اعضای کابینه پرزیدنت ترامپ مواضع نرم تری داشته ،اما در پی تغییرات اخیر در سیا و وزارتخارجه ، با تغییرکامل موضع ،همین دیروز ،گفته است :همه باید برای مقابله با رژیم ج.ا اقدام کنند...
یک توضیح مهم: یک زمانی برای یک نه گفتن ،علیه رژیم ، آنهم نه در حد این کلمات ،بلکه مشابه و نزدیک به معنی این جملات،هزاران تشکر و پشتیبانی از گوینده،می کردیم.که سرانجام یکی دردنیا پیدا شد و از حق، یعنی مردم ایران، در مقابل ناحق ،پشتیبانی کرده و می کند.اما اکنون برای تعریف معنی رژیم ج.ا و بد گفتن از رژیم وجنایات بیشمارش، درصحنه گیتی مسابقه گذاشته شده است.آیا این امر زیبا و دوست داشتنی و معطر و بهاری نیست هموطن ؟ پس ،باردیگرنورزتان پیروزباد.وعده دیدار ما (و این بار بطور حتمی و صدی صد ) در میدان شهیاد تهران برای جشن پیروزی نهایی.

۱۳۹۶ اسفند ۲۴, پنجشنبه

کلید خوردن جبهه دوم ،برای ختم رژیم :
بعد از دو تغییر بزرگ در کابینه پرزیدنت ترامپ، که اجرای اهداف ویرا یکدست و زمینه را برای مدیریت اجرایی و سرعت بخشیدن به کارهای مهمی که علیه رژیم بر زمین (برجام و..) مانده بود،فراهم می کند.جبهه دیگری، اما این بار از مجاری حقوقی -قانونی ،علیه رژیم ج.ا در حال باز شدن است.که کلیت رژیم را نشانه گرفته وبعنوان بریدن شاهرگ حیاتی رژیم باید تلقی شود و آن ،این است:
جلسه امروزکمیته امورخارجه مجلس نمایندگان آمریکا ،درباره طرح تحریم جمهوری اسلامی برای نقض حقوق بشر.

۱۳۹۶ اسفند ۲۲, سه‌شنبه

سه خبرمهم و سرنوشت سازبرای رژیم :
1- پرزیدنت ترامپ خطاب به کنگره: نقض حقوق بشر در ایران همچنان تهديدي فوق العاده براي امنيت ملي آمريکا است.
2- مايک پمپئو مدير سازمان سيا (مخالف سرسخت برجام) وزير امور خارجه جديد آمريکا شد. 
3- جينا هاسپل معاون سیا (مخالف سرسخت ملاها)، به ریاست سيا منصوب شد.
توضیح: 
1- زمینه برای ابطال برجام یا خوردن جام زهر های بعدی توسط رژیم ،از جام زهر حقوق بشر تا...دخالت در منطقه و جام زهر پدرخواندگی تروریسم اسلامی و... بیش از پیش فراهم گردید.
2- پیامی باین شکل تقدیم این بزرگان شد:ملت ایران با تشکر از پرزیدنت ترامپ این دو انتصاب شایسته را شاد باش گفته، ازینکه بر خلاف اوباما ،که همواره با اونا (رژیم) بود. پشتیبانی پرزیدنت ترامپ و همکاران اش از ملت ایران را ستوده و خاطر نشان نمود.این پشتیبانی در بدترین شرایط تاریخ ایران در حافظه تاریخی ملت ایران برای همیشه ،باقی خواهد ماند.
شرم تان باد که به قیمت بیش از نیم ملیون کشته و میلیونها بی خانمان و خرابی یک کشور تاریخی،باین جنایت تان افتخار می کنید.روسیه ننگ ات باد:
ولادیمیر کوژین، مشاور رئیس‌جمهوری روسیه، می‌گوید عملیات نظامی کشورش در سوریه این امکان را ایجاد کرد تا «تقریبا همه جنگ‌افزارهای تازه طراحی‌شده و ادوات نظامی» آزمایش شوند.

۱۳۹۶ اسفند ۲۱, دوشنبه

خبر روز- یک بنیاد صلح در آمریکا:یک سوم صادرات اسلحه جهان به خاورمیانه می رود.آمریکا توانست در زمان باراک اوباما و قراردادهای فروش اسلحه،میزان فروش تسلیحات خود را به بالاترین میزان از دهه 90 میلادی به این سو برساند.
سئوال روز: اغلب سهام شرکت های بزرگ آمریکا از تسلیحاتی تا رسانه ای، دست الیگارشی دموکرات ها، از زمان کارتر تا اوباماست.علت جیغ های بنفش رسانه ای وابسته باین مافیا ،از نیویورک تایمز ،تا سی ان ان ،علیه ترامپ بخاطر این است.که وی قصد دارد. عامل ایجاد جنگ - شرارت و در نتیجه علت اصلی فروش اسلحه در منطقه ،یعنی رژیم جمهوری اسلامی را ،به زباله دانی تاریخ سرازیر کند.ترامپ یک تاجر و بازرگان و اقتصاد دان است.رونق اقتصادی در آمریکا،خاورمیانه و سایر نقاط جهان را در تولید و داد و ستد کالا و تولید کار،برای کارگران ..و نهادینه شدن صلح و آرامش و رفاه برای بشریت در جهان می داند.در نتیجه کشورهای اروپایی ،که استعمار آسیا آفریقا ...و ایجاد دو جنگ جهانی را در پرونده خود دارند.در صدر فروش اسلحه به خاورمیانه قرار گرفته وبا سیاست های بشر دوستانه ترامپ مخالف اند.اتحاد رنگین کمان ملت ایران و تداوم مبارزات اعم از تظاهرات خیابانی تا اعتصابات عمومی جهت پاکسازی جرثومه همه شرارت های منطقه و جهان یعنی رژیم جمهوری اسلامی از کره زمین،حصول بشر به جهانی توام با صلح و آرامش و رفاه و آبادانی را تسریع میکند.این اولین بارست که منافع ملی مردم ایران با منافع ملی کل بشریت در رابطه با صلح پایدار در جهان به هم مچ شده و گره خورده است.این فرصت را غنیمت شمرده ،متحدا وارد کارزار نهایی علیه رژیم گردیم.

۱۳۹۶ اسفند ۲۰, یکشنبه

دوخبرروز و دو سئوال مهم:
1- فرزندان زنده یاد،سید امامی:ماموران همه چیز ما را ضیط کردند.
2-در آستانه نوروز،کشت و صنعت نیشکر هفت تپه ،بعلت ادامه تظاهرات پنجهزارکارگر در انتظار حقوق معوقه ،تعطیل و کارکنان آن ،به حال خود رها شدند.
دو سئوال مهم:
1-این دانشمند محیط زیست و همکارانش،به چه اسراری پی برده بودند.که همه ی شان یا بازداشت یا طی قتل های زنجیره ای کشته شدند.مامورین رژیم در میان همه چیزی که ضبط کردند.دنبال چه سند و مدرکی میگردند؟آیا این اسناد از مقوله کشتار جمعی و جنایت علیه بشریت نیست.که تمام ارکان رژیم علیه متخصصین محیط زیست،اعلام جنگ نموده اند؟
2-آیا وقت آن نرسیده ،که ما اپوزیسیون خارج از کشور، بجای تشکیل جلسات و سفرهای بیهوده جهت حضور درین نشست ها و اینهمه مخارج کانالهای رادیو و تلوزیون و غیره ،صندوق پس اندازی، پولی ،بودجه ای ،میداشتیم .که درچنین مواقعی در اختیار این کارگران نیازمند و خانواده آنان قرار میدادیم؟

۱۳۹۶ اسفند ۱۸, جمعه


این گزارش با ضمائم مربوطه،در اختیار نهادهای رسمی،مدنی،رسانه ای معتبر جهان قرار گرفت.
در حالیکه دنیا در حال بزرگداشت روز جهانی هشتم مارس بود.تجمع زنان در ایران با حمله نیروهای امنیتی-نظامی،با خشونت تمام و کتک کاری،دستگیری،زندان،زخمی و مجروح کردن زنان،سرکوب شد.رژیم قدر قدرت تا دندان مسلح حمهوری اسلامی،از ترس زنان ایران،همچون ایام جنگ،حکومت نظامی در تهران اعلام نموده،درتمام کوچه ها،خیابانها،روی پل های عابر پیاده و اطراف ساختمانهای محل تجمع زنان،نیروهای امنیتی-نظامی مسلح به سلاح جنگی مستقر نمود.در همین روز خامنه ای طی سخنانی،اعتراض کنندگان به حجاب اجباری در ایران را،حقیر و فریب خورده خوانده،ضمن تهدید و هشدار علیه زنان ایران،اقدام اعنراضی علیه حجاب را حقیر و کوجک نام برد.رهبر رژیم با لحنی بسیار زشت و توهین آمیز مشخصات زنان در غرب را،برهنگی و وسیله هیجان جنسی برای مردان خواند.گزارشات واصله ازگوشه و کنار کشور حاکی است.علیرغم اینهمه آماده باش قرمز در سرتاسر کشور،تعدادی از زنان با الگو قراردادن تاکتیک و استراتژی نیاکان خویش در حملات جنگی به کشور،ازین الگو یعنی حمله و گریز برای آمادگی و تجدید و تجمع قوا جهت عمل متقابل در لحظه حساس یا در یک پیچ تاریخی مهم دیگر بهترین استفاده را نموده ،از جمله در متروی تهران تعدادی ازین زنان قهرمان سرود برابری خواندند و..

۱۳۹۶ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

خش ششم (قسمت آخر) ماموریت دائم در پاکستان ثابت بعد از جلسات مزبور از همکاران خواست بمدت یکهفته مزاحم وی نشده بگذارند وی به کارهای عقبافتاده مالی رسیدگی نماید و طی این مدت همراه با حسابدار نمایندگی بنام خدایی و خراسانی سابقالذکر هر روز دفتر کارش را بمدت یکهفته از درون قفل میکرد و اسناد مالی را باتفاق تنظیم و امضاء مینمودند این قضیه نشان میداد تمام اعمال و رفتار و اختلاسهای وی از اموال عمومی بمرکز گزارش شده و وی مورد سئوال واقع گردیده و عنقریب بازرسان میرسند. در نتیجه بسیار سراسیمه ونگران بود تا همه چیز را شسته و رفته نشان دهد اما بعد از سفر بدون بازگشت ثابت به تهران و اعزام تیم بازرسی جهت رسیدگی به اعمال وی از آنها شنیدم طی این مدت نامبرده بکمک خراسانی و خدایی اسناد جعلی تهیه، امضاء و صورتجلسه میکرده است. ثابت مقداری نیز بمن بدهکار بود که نمیدانم بازرسان از کجا متوجه این قضیه شده بودند. ظاهراً جرایم ثابت خیلی سنگین بوده و یکی از برادران درگوشی بمن گفت صدور بیرویه روادید باعث شده عدهایی از دشمنان قسمخورده نظام از اهل تسنن پاکستان با استفاده از خرید چنین روادیدی به ایران رفته و فاجعه بمبگذاری در مشهد مقدس را فراهم نمایند بطوریکه آقای هاشمی (رئیس جمهور وقت رژیم) مجبور میشود دستور دهد قضیه را بشکل دیگری نشان دهند تا بعداً انتقام این افراد در محل (پاکستان) از آنها گرفته شود و لابد هموطنان بخاطر دارند که جوانی در حال احتضار را جلو دوربین تلویزیون آوردند که قبل از مرگ باصطلاح اقرار کند عامل بمبگذاری در مشهد بوده و بعد هم با به تصویر کشیدن صحنههای آنچنانی آنهم از تلویزیون سرتاسری باز اشگ تمساح ریختند. بهرحال بگذریم، ثابت گرچه جمع اضداد بود ولی گاه در محفل خانوادگی یا در بعضی از جلسات خصوصی و دو نفره برخی اسرار نهفته رژیم را بر ملا مینمود. بعضی مواقع نیز بخاطر اینکه دل مأمور رمز نمایندگی وابسته به سازمان امنیت رژیم را بدست آورد بوی دستور میداد فقط تلکسهای محرمانه و نه بالاتر را در اختیار من بگذارد یا در بعضی مواقع که مصلحتاش اقتضاء میکرد پنبه مرا نزد آریاپور میزد. (درین مواقع وی با آریاپور در اطاقش خلوت میکرد. در را از درون میبستند و هرچه دل تنگشان میخواست درباره دیگران میگفتند. وی در جلساتی هم که با من داشت تقریبا از همه بد میگفت و ضمن تمجید از من دور از انصاف میدانست که تنها یک نفر در نمایندگی کار کرده بقیه بعنوان سیاهیلشکر حقوق بگیرند. اطمینان داشتم در ملاقاتهای خانوادگی و خصوصی با دیگران نیز مرا طاغوتی، لیبرال و ضدانقلاب نام میبرد. با وجود این هرچه بود من از این موقعیتها برای تکمیل آرشیو خصوصی خود و اطلاعات شفاهیام حداکثر استفاده را میکردم. گرچه از لحاظ شخصیتی و روانی بیمار و از لحاظ مالی و اخلاقی بسیار فاسد بود، اما بجرأت میتوانم قسم بخورم طی حدود یکسالی که سرکنسول رژیم در پیشاور بود دستش بخون کسی آلوده نشد. وی یکبار تا حد جنون پیش رفته کم مانده بود در وسط سالن تشریفات نمایندگی بسوی آریاپور اسلحه بکشد، اما با فرار آریاپور قضیه باصطلاح بخیر گذشت جریان از این قرار بود که آریاپور بنابه وظایفی که از سوی وزارت اطلاعات و امنیت رژیم بعهده وی واگذار شده بود در مورد هر کسی و همه چیز تحقیق و گزارش میکرد. از نظر وی همچون کّل تفکر سیستم، همه مقصّر بودند مگر خلاف آن ثابت میشد. وی چندین سال بود که در مورد کوچکترین حرکات من و خانوادهام تحقیق میکرد. علاوه بر کنترل تلفن و نصب میکروفن مخفی در منزل ما بعداً فهمیدم باین امر نیز بسنده نکرده، حتی با صاحبخانه دوم من در تماس بوده و از وی که خانهاش همجوار خانه من بود خواسته در مقابل مبلغ ناچیزی یا اعطای ویزا بوی و خانوادهاش یا دوستانش، من و خانوادهام را کنترل نموده کوچکترین حرکات و رفت و آمدهای ما را به وی گزارش دهد. فرزندانم همیشه شاکی بودند که آریاپور یا عواملش بمدرسه یا کالج آنها رفته و در مورد رعایت حجاب اسلامی و مسایلی از این قبیل تحقیق نمودهاند. یا همسرم که در مدرسه ایرانی تدریس میکرد همیشه تحت تعقیب وی و عواملش بود که کجا میرود و چکار میکند. ثابت بعد از ورود به پیشاور و آغاز کارش در نمایندگی از من خواست دخترش را در همان دبیرستان انگلیسیزبان بینالمللی که قبلاً دخترم از آنجا فارغالتحصیل و سپس وارد دانشکده پزشکی جناح کالج شده بود ثبتنام کنم. دختر ثابت همچون پدرش زیاد مذهبی نبوده در محوطه دبیرستان بدون حجاب همرنگ همکلاسهای پاکستانیاش میشد. یکبار ظاهراً تلکسی از مرکز واصل میشود که رئیس نمایندگی باید به دخترش رعایت حجاب اسلامی را تفهیم و گوشزد نماید، و چون پس از تحقیق فهمید چه کسی بدون مشورت با وی این مسائل را به مرکز گزارش کرده از کوره دررفته در همان محوطه نمایندگی به آریاپور پرخاش و توهین نموده فریاد زد دختر من، دختر ناصری نیست که بعلت زدن عکس یک فوتبالیست در کمد لباس اطاق خوابش باعث شدی پدر وی را به مرکز فرا خوانده و حکم خاتمه مأموریت برایش صادر نمایند. علیرغم این طرز برخورد ثابت با آریاپور، اصولاً رفتار وی با همسر و فرزند دخترش بسیار اربابرعیتّی و تحقیرآمیز بود بطوریکه از اعمال و رفتار همسر و دختر وی میشد عمق نفرت آنها را از سرپرست خانواده فهمید. ثابت از جمله مردان آسیائی بود که به پدرسالاری مطلق عقیده داشته جنسیّت را برتر از فهم و شعور و انسانیت میدانند، در نتیجه پسر هفت، هشتساله وی سِمَت جانشین وی در منزل را بعهده داشت. پسرک آشکارا احترام خواهر و مادر خود را نگه نمیداشت. شخص ثابت نیز نمیتوانست تحقیر و ناچیز شمردن همسر و دخترش را از دیدهها پنهان نماید. اما همین فرد بخاطر دخترش آنچنان بلوایی در اداره علیه آریاپور راه انداخت که انگار آریاپور مرتکب جنایت بزرگی شده است، و به کارکنان محلی دستور داد از آن پس به آریاپور و عواملش سرویس ندهند. در نتیجه نامبرده بمدت محدودی بایکوت شده مجبور گردید مدتی بساط اداری خود را در منزل پهن کند، یا وقتی مأمور رمز نمایندگی علیرغم دستورات صریح مرکز در یک روز تعطیلی زن و فرزندش را به اداره و اطاق رمز و اقدام برده با باز گذاشتن دستگاه کاغذ خُردکنی (بعضی از اسناد غیرمهم توسط این دستگاه خرد شده و سپس در کوره پشت محوطه نمایندگی سوزانده میشد، اما اسناد مهمتر هر سه ماه یکبار توسط دو نفر پیک اعزامی ازمرکز طبقهبندی و بمرکز ارسال میگردید.) باعث قطع انگشتان دست دختر خردسالش شد او را دیگر به اداره راه نداد و مرکز را وادار کرد بخاطر خطای مزبور مأمور رمز را احضار و به مأموریتش خاتمه دهند. این مأمور نیز در پی بازگشت به مرکز یکی از مدعیّان ثابت شده و پرونده ویرا سنگینتر و حجیمتر نمود. ثابت در جلسات اداری و در حضور آریاپور مأمور واواک و نوری مأمور سپاه معمولاً از نهضت آزادی و جبهه ملی بد میگفت، اما روزی که بازرگان در نیمه دوم سال ١٣٧۴ مرحوم شد اولین کسی که دفتر یادبود وی را در نمایندگی امضاء کرد شخص ثابت بود. در همان سال بدستور مرکز اسم ژنرال نصراالله بابرو مادام رابین رافائل یک مقام آمریکائی که هرچند وقت یکبار از پاکستان بازدید مینمود بعنوان مبتکر طرح روی کارآمدن طالبان در افغانستان در لیست سیاه ترور قرار گرفته در جلسهیی راجع باین مسئله تصمیم گرفته شد، ثابت کاملاً با آریاپور در طرح و برنامهریزی ترور موافق بوده با حرارت در مباحث اظهار نظر نموده درباره اینکه سربازان گمنام امامزمان با بخطر انداختن جان خود باعث حفظ کیان اسلام در منطقه و محو و نابودی دشمنان اسلام میگردند سخنرانی غرّایی نمود. (یکی از رهبران احزاب محلی بعداً این قضیه را به نصراالله بابر وزیر کشور پاکستان اطلاع داده مانع از سفر هوایی مقام آمریکائی به پیشاور جهت بازدید از ارودگاههای جدید مهاجرین افغانی شد). اما همین ثابت در یک جلسه که آریاپور بشدت بمن بخاطر شرکتم در جلسهایی که همسر ریجارد اسمیت سرکنسول آمریکا از دست حکمران محل جایزه دوم پرورش گلهای معطر را دریافت نموده و مطبوعات محل عکس مرا نیز در حال دستزدن و لبخند بخاطر این مراسم چاپ کرده، معترض و خواهان تکذیب کتبی من و اعتراضم به نشریه مزبور بود، به آریاپور حمله نموده ویرا فاقد کوچکترین ذوق سیاسی و تبلیغاتی نام برده جانانه از من دفاع و سایرین را نیز جهت شرکت در چنین محافلی تشویق نمود. (کارت دعوت برای جلسه مزبور بنام ثابت بود اما وی از من خواهش نمود بجای وی در آن جلسه شرکت نمایم) ثابت علیرغم تذکرات مرکز جهت دوستی و نزدیکی با نماینده سازمان ملل، در بازدیدی که باتفاق اختر ابراهیم نماینده دبیرکل سازمان ملل در مسئله افغانستان از مراکز افغانی در مناطق قبایلی و همچنین از جلالآباد افغانستان بعمل آورد، در حضور من شخصاً به نماینده دبیرکل بیاحترامی نموده وی و دولت متبوعش (ظاهراً وی مصری بود) را متهّم به نوکری یهودیها کرد و خالد اسلامبولی قاتل انور سادات مبتکر صلح اعراب و اسرائیل را بمراتب برتر و بالاتر از حسنی مبارک رئیس جمهور مصر و سایر رهبران عرب دانست. اختر ابراهیمی نیز که علیرغم سر باز زدن من از ترجمه این مطالب بعلت اینکه مختصر فارسی میدانست، مأموریت خود جهت بازدید از اُردوگاههای اطراف جلالآباد را ناتمام گذاشته با قهر وغضب آنجا را ترک نمود. بالعکس وی علیرغم دستور سّری مرکز (مبنی بر کممحلی به حاجی قدیر والی جلالآباد) بمدت دو روز بعنوان میهمان خصوصی وی در جلالآبادبسر برده به حکمران جلالآباد قول احداث دانشکده پزشکی، کمک به تکمیل اداره رادیو و تلویزیون... و غیره را داده اجازه داد از مراسم تودیع که حاجی قدیر را در حال اهدای یک تخته قالی نفیس دستباف به ثابت و من نشان میداد عکس وتفصیلات تهیّه نموده درمطبوعات محل قضیه را اگراندیسمان کرده بزرگتر از آنچه بود نشان دهند. این حرکت مورد اعتراض مرکز قرار گرفت، اما ثابت با دهها دلیل و برهان مرکز را مُجاب نمود که هر دو حرکت وی منطقی و بجا بوده است. وقتی در یکی از جلسات خصوصی که همزمان با سومین سهشنبه ماه سپتامبر و آغاز اجلاس سالیانه مجمععمومی بود با اشاره به اولین اعلامیه حقوقبشر که توسط کوروش بزرگ و در پی آزادی یهودیان بابل اعلام و اکنون سنگ نبشته آن سند افتخار قوم ایرانی درمجمع ملی است و توسط شاه ایران به سازمان ملل اهداء گردیده به نوعی به تضاد بنیادی در سیاست خارجی رژیم اشاره نموده تلویحا افزودم که نسل جدید (نمیتوانستم بگویم زعمای رژیم) عقبماندهتر از شاه خود در ٢۵٠٠ سال پیش میباشند و با تلاش بیهوده در راه چیزهای محال از جمله نابودی اسرائیل آب به آسیاب دشمنان واقعی ملیت ایرانی میریزند و نسلی را برای همیشه در مقابل یک قوم، شرمنده میکنند. ثابت خیلی آشکار وعلنی اعتراف نمود که اصول سیاست خارجی ایران مبنی بر صدور انقلاب و سیاست فلسطینی و ضداسرائیلی و ضدآمریکائی آن تبدیل به بزرگترین بنبست رژیم در تنظیم روابطش با خارج شده است، اما در عینحال بخاطر حفظ حیات وتداوم فعالیت برخی از گروههای تروریستی علیرغم بودجه ۴۵٠ میلیون دلاری که همه ساله خرج آنها میشود ادامه این سیاست را ناگزیر و منطقی و تنها چاره منحصر به فرد خواند و افزود با تغییر این سیاست فاتحه رژیم خوانده خواهد شد و یک حکومت اسلامی تجربه و توان بازی و نوسازی سیاسی در روابطش با خارج و جهان حَرب (بمعنی جنگ و منظور جهان غیراسلام است) را ندارد. بگفته ثابت رژیم همه ساله یک بودجه سری ٣۵٠ تا ۴۵٠ میلیون دلاری را به صدور انقلاب از جمله کمک به حزباالله، حماس و باصطلاح تمامی مجاهدین اسلام در سرتاسر دنیا اختصاص میدهند. این پول به غیر از خرجها و بودجههای اضطراری است که بر حسب مورد مثلاً در الجزایر، ترکیه، و بحرین و... برای روی کارآمدن اسلامیون مصرف میکند و نیز علاوه بر بودجه ۴۵ تا ۵٠ میلیونی (دلار)است که همه ساله آنرا خرج اختلاف بین احزاب و گروههای اپوزیسون خارج به طُرُق خیلی پیچیده و حساب شده و با استفاده از ترفندها و دستورالعملهایی که از سازمان امنیت رژیمهایی چون سوریه، لیبی، فلسطین و... فرا گرفتهاند مینماید. ثابت در عینحال با اشاره به لیست ١٩٢ نفره مرتّدین که حکم ارتداد علیه آنها صادر شده، عقیده داشت حکومت اسلامی باید همه کسانی را که در خارج یک نشریه ضد انقلاباسلامی را اداره میکنند یا بطور علنی و آشکار از دین برگشته و روی آن تبلیغ و علیه اسلام سمپاسی میکنند معدوم نماید و اظهار امیدواری میکرد سرانجام با نابودی آنها که آتشبیار معرکه هستند مابقی ایرانیان پولدار و دانشمند حتی اگر رهبران احزاب ملّیگرا هم باشند بتوانند به نحوی از انحاء به خدمت رژیم درآمده و ایرانیهای داخل مرز از خدمات آنها بهرهمند گردند. وی عقیده داشت با ترور این اشخاص که بزعم وی چندان سرشناس و معروف نیستند یا ایرانیان داخل کشور شناختی از آنها ندارند رهبران اپوزسیون رژیم که معروف و صاحب چهره در خارجاند و همین مسئله باعث مصونماندن آنها گردیده (زیرا شهرت و آوازه آنها باعث دردسرهایی از لحاظ انتقاد و تبلیغ مجامع حقوق بشر علیه رژیم میگردد) دچار ترس و واهمه شده، فلجشدن موقتی مبارزات سیاسی آنها در خارج، باعث ایجاد زنگ تفریح و استراحتی برای عوامل حزباالله جهت تجدید انرژی و سازمان و امکانات در خارج میگردد و اینکه با تداوم این قبیل تاکتیکها سرانجام عمر آنها بسر آمده نسل بعدی بعلت نداشتن معروفیت و عدم شناخت مردم ایران از آنها دیگر خطر عمدهایی علیه نظام بشمار نخواهد رفت. ثابت بعلت وابستگیاش به خرّم مشاور ارشد وزیر خارجه هر موقع تلکس یا دستورالعملی به امضای محمود واعظی معاون بینالمللی وزیرخارجه میرسید وی را به باد فحش و ناسزا میگرفت و اینکه وی حق خرّم را خورده و میبایست شخص خرم معاون بینالمللی وزیرخارجه میشد. بگفته ثابت محمود واعظی یک کارمند ساده مخابرات بوده که بعد از انقلاب به انقلابیون پیوسته و در اثر چاپلوسی و ثناگویی تا معاونت وزیر خارجه و مسئولیت خرید مواد اتمی پیشرفته است (تمام تلکسهای سری مربوط به خرید مواد اتمی اعم از رادیوم و اورانیوم و بعدها پلاتونیوم به امضای واعظی بود). ثابت هیچیک از مقامات وزارتخارجه را بجز خرم قبول و باور نداشت از جمله در سفر مهدی آخوندزاده سفیر رژیم در اسلامآباد به منطقه عمدا بوی کم محلی نمود. اصولاً رسم است وقتی سفیر یک کشوری از حوزه نمایندگیهای کنسولی بازدید میکند کنسول یا سرکنسول آن حوزه وظیفه دارد مراتب را به مقامات محل اطلاع داده برنامه ملاقاتها و میهمانیها و پذیراییها را تنظیم، از لحاظ ابعاد تبلیغاتی این سفر اقدامات لازم بعمل آورده همزمان با دید و بازدیدها و مذاکرات، صورت ملاقاتها را تهیه و بطورکلی اخبار اغلب رویدادهای این سفر را هم با تلکس آنی و هم با گزارشی کتبی به مرکز ارسال نماید. ثابت آنروزها بطور کلی درب اطاق رمز را بسته و علیرغم صورت مذاکراتی که من از دیدار سفیر با مقامات محلی تهیه میکردم هیچکدام از آنها را جز یک مورد بخصوص و آنهم در چند سطر به مرکز ارسال ننمود. و آنهم در کمال تعجب من موردی بود که در ملاقات آخوندزاده با ژنرال اسحاقخان رئیس جمهور سابق پاکستان رخ داد. ثابت آن قسمت از اظهارات اسحاقخان را که در مورد رفع مشکلات ماهیگیران پاکستانی در خلیج گواتر واقع در دریای عمان با توجه به تقسیمبندی جدید آبهای دریایی و فلات قاره زیر آن آبها ایراد شده بود از صورت مذاکراتی که به تفصیل نوشته بودم درآورده آنرا کلیشه نموده بدون اظهار نظر بمرکز (از جمله رونوشتی نیز به آقای خرم) ارسال نمود. اسحاقخان در آن جلسه خوشحال بود از اینکه رژیم تهران با اعطای چند صدمتر مربع از اراضی ایران به پاکستان یک مشکل دیرین و بزرگ پاکستان را که عبارت از تجاوز ماهیگیران پاکستانی به آبهای داخلی ایران از روی سهو و اجبار و با توجه به محیط جغرافیایی بود برای همیشه حل و فصل نموده است. (این مصالحه یا قرارداد مرزی غیرقانونی است زیرا هیچیک از مراحل قانونی از جمله مراجعه به آرای عمومی را طی نکرده در صورت اعاده حاکمیت به مردم ایران هر لحظه میتوان آنرا لغو نمود). ثابت افسوس میخورد که چرا مسئول هلالاحمر جمهوری اسلامی ایران نیست و عقیده داشت عمده ثروت ایران در اختیار بنیاد مستضعفین به مسئولیت رفیقدوست و نیز هلالاحمر بوده و همه رؤسای بخشهای مختلف این دو نهاد از نزدیکان خامنهایی بوده و میلیاردر میباشند. وی هر موقع هواپیماهای سی١٣٠ ارتش بنام هلال احمر مقداری محموله گندم به پیشاور، جلالآباد، مزارشریف یا کابل و دوشنبه حمل میکرد به شوخی میگفت. آقایان فلانی و فلانی با این سفر میلیاردر شدند و هیچ پروائی نداشت از اینکه بگوید آدمی باید از فرصتها برای ساختن آینده خود استفاده نماید و اینکه از کجا معلوم بعدها چنین فرصتی نصیب آدمی شود. اما هرگز نمیاندیشید که مثلاً این فرصتها به چه بهائی میتواند برای مردم ایران تمام شود، وی در تقسیم غنائم انقلاب خود را ذینفع و سهامدار و محق میدانست. مگر نه این بود که وی بعد از پیروزی انقلاب کنسولگری ایران در برلن غربی را اشغال و سپس به سرپرستی آن گمارده میشود. وی در عین حال از اینکه مجاهدین تاجیک علیرغم اصرار تهران جهت کمک تسلیحاتی و نظامی به آنها خواهان میانجیگری تهران بین دوشنبه و مجاهدین تاجیک میباشند خوشحال بوده آنرا به تفکر خُرّم مشاور وزیر که قبلا سفیر در پکن بوده نزدیک میدانست و میافزود با مصالحه مجاهدین تاجیک با حکومت دوشنبه که عمدتاً در پاکستان و افغانستان مکان و مأوا دارند ابزار تاکتیکی مهمی جهت حصول به هدف استراتژیک بزرگتر یعنی دخالت در مسائل آسیای میانه جهت ایجاد عمق استراتژیک بوجود میĤید. ثابت و خرم (که بعلت چهار سال سفارت در پکن نمکگیر چینیها شده بود) باصطلاح از جمله روشنفکران چپ رژیم بودند که آمریکا و شوروی را دشمن خلقهای ایران دانسته در مقابل خواهان اتحاد اقتصادی، نظامی با چینیها بودند، و بهمین منظور نیز عمدتاً تلاش میکردند حوادث منطقه بخصوص افغانستان و تاجیکستان در مسیری قرار گیرد که با اتحاد کشورهای حوزه مزبور با چین بلوک مُقتدر جدیدی بوجود آمده بتدریج با استفاده از تکنولوژی ژاپن که در شانگهای و هنگکنگ در حال شکلگیری بود نظم نوین روابط بینالملل در جهت عکس خواستهها و دستورالعملهای متخصصین روابط بینالملل غرب متحّول شود در مورد تاجیکستان نیز در همین راستا اظهار نظر میکرد. در واقع وی ناخودآگاه اظهارات خرم را در جلسات خصوصی که با وی داشت منعکس مینمود. وی در موردمحافل روشنفکری داخلی از جمله دکتر عبدالکریم سروش که حرفهای متفاوتی از حزبالهیها و رهبران رژیم در مورد اسلام میزد عقیده داشت این محافل یا تعمداً سوپاپ اطمینان رژیم هستند یا رژیم سعی میکند از وجود آنها بعنوان سوپاپ اطمینان خود بعنوان ضد ضربات وارده به رژیم استفاده نماید. به گفته وی رژیم تجربیات بدی از کسانیکه معروف شده و آوازه بینالمللی پیدا کرده اند داشته در نتیجه نهایت کوشش رژیم حذف این عناصر در همان مراحل اولیه شکوفائی است. اما وقتی ببیند کار از کار گذشته و کسی بیش از حد مقرر و مجاز معروفیّت پیدا کرده چارهایی ندارد از وجود او بعنوان سوپاپ اطمینان برای مقوله هایی چون حقوق بشر و چانهزدنهای سیاسی با غرب جهت اخذ امتیاز استفاده نماید. ثابت یکروز مرا به اطاق خود فرا خوانده با یک افغانی پشتون و مقیم منطقه قبایل آشنا و تأکید نمود همراه وی به منطقه قبایل رفته و در مراسمی که تدارک دیده شده شرکت نموده عکس و فیلم تهیه، آنرا طی گزارشی بمرکز ارسال نمائیم. همین کار هم شد و من باتفاق آن فرد پاکستانی که روزنامه قلابی چاپ میکرد درین مراسم شرکت کردیم. این مراسم عبارت بود از یک عکس خمینی، پرچم ج. ا. ایران در کنار یک میز و چند صندلی زوار دررفته و مجموعاً چهار یا پنج نفر آدمی که آنجا جمع شده و مدعی بودند حزبی بنام پختونخواه (ملی _مائویست) به هواداری از انقلاب اسلامی ایران و با ارشادات سرکنسول رژیم تأسیس نمودهاند. این مراسم مضحک با عکس و تفصیلات فراوان با چند صد نسخه نشریه کذایی بمرکز ارسال و توسط آقای خرم مشاور وزیر مورد تمجید و تشویق فراوان قرار گرفت. شان پاچا رهبر این باصطلاح میکرو حزب پشتون تنها کسی بود که ثابت حاضر میشد از محل بودجه سری مبلغی بوی پرداخت نماید. شان پاچا علیرغم اینکه یک مقدار گرایشات مائوئیستی داشت اما به محافل آمریکایی نیز رفت و آمد مینمود و گاه اخبار و اطلاعات جالبی نیز با خود میĤورد. و هم او بود که در روزهای آخر اقامتم در پیشاور و در حالیکه بوی محرز شده بود دیگر ثابت بر نمیگردد و رجائی نیز ویرا به نمایندگی راه نمیداد پیغام آورد سرکنسول آمریکا حاضر است اتومبیل مرا به قیمت مناسبی خریداری نماید، و باین ترتیب بطور ضمنی و غیرمستقیم تفهیم نمود که آمریکائیها از آنچه در نمایندگی و علیه من میگذرد اطلاع دارند و اینکه میتوانم در صورت مواجهشدن با کوچکترین خطری همسر و فرزاندانم را سوار اتومبیلم نموده وارد نمایندگی آمریکا شوم تا آنها نیز با در اختیار گذاشتن تسهیلات و امکاناتی راه را برای پناهندگی سیاسی من و نجاتم از آن مخمصه هموار نمایند. شان پاچا یکبار نیز باتفاق معاونش دکتر نقابت در یکی از روزهای تعطیل و در آخرین روزهای اقامتم بمنزلم آمده پیشنهاد فوق را تکرار نمود. حتی اینبار رقم درشتتری نیز برای باصطلاح بهای اتومبیلم ذکر نمود. آنروزها بدستور رجائی و برخلاف زمان ثابت دیگر وی را به نمایندگی راه نمیدادند. او مستمری ماهیانهاش قطع شده بود و همه این تغییر روشها را زیر سر رجائی مسئول جدید نمایندگی میدید و لابد از کارکنان محلی نیز مسائلی شنیده بود. در نتیجه بسیار سعی میکرد مرا از آن مخمصه نجات دهد. من به تقدیر و سرنوشت و این قبیل چیزها اصلاً عقیده ندارم و معتقدم هر کسی با توجه به عوامل زیادی که آخرین آنها محیط اجتماعی است میتواند مسیر زندگی خود را انتخاب نموده یا بعداً آنرا تغییر دهد. اما نمیدانم چرا بعضی مواقع در طول مسیر زندگیام ناخودآگاه با وقایعی مواجه شدهام که بعداً حس کردم بصورت حساب شده و با دقتی ریاضی به وجود آمده است. از جمله یکروز تعطیل در سال آخر مأموریتم در منزل سرگرم نظافت درون اتومبیلم بودم که زنگ در را زدند. قبلا گفتم پیشاور آخر دنیا و یک منطقه فراموش شده و نقطه تلاقی و برخورد چند تمدن رو به اضمحلال کُهن و قدیمی و بهمین مناسبت منطقه بسیار خطرناکی است. هر بار زنگ در به صدا میآمد ناخودآگاه دلنگران میشدم که نکند حادثهایی پشت در، در انتظار وقوع است. نگهبان و مستخدم و دربان داشتم اما آنروز بیاراده خودم در را باز کردم. شاید اگر نگهبان بود در را باز نمیکرد یا اگر باز میکرد حادثهایی که شرح میدهم شکل دیگری رخ میداد بهرحال پشت درب یک افغانی ژولیده و از رمق افتاده و رنگ و رو پریده ولی در عین حال محکم و استوار را دیدم که قیافهاش بنظرم خیلی آشنا میآمد، یک بسته بزرگ مستطیل شکل نیز بهمراه داشت، معلوم شد قبلاً نیز مراجعه کرده ولی نگهبان یا مستخدم منزل در را باز نکرده یا وی را راه نداده و علیرغم اصرار وی قضیه را بمن اطلاع ندادهاند. با توجه به اینکه بموجب یک دستورالعمل حفاظتی توقف اتومبیل در بین راه و بنا به خواسته اشخاص ثالث نیز ممنوع بوده، علیرغم اینکه وی قبلاً نیز سعی کرده بود چندین بار جلو اتومبیلم را بگیرد اما من باین مسئله توجهی ننموده و براه خود ادامه داده بودم در نتیجه وی نیز ناگزیر در پی جستجوی فراوان سرانجام منزل ما را پیدا و چندینبار مراجعه و ناکام گردیده بود. البته من خیلی شرمندهام از اینکه اعتراف کنم بعلت مراجعه بیشمار این قبیل انسانهای محروم و بیپناه با توجه باینکه کاری از من ساخته نبود و همچنین بخاطر مسائل امنیتی و نظر باینکه آمار جرم و جنایت در پیشاور بسیار بالا است دستور داده بودم کسی را راه ندهند مگر اینکه من قبلاً اطلاع دهم قرار است در فلان روز و ساعت کسی بیاید. وی تا مرا دید بسیار خوشحال شده افزود بالاخره معجزه شد و خودتان در را باز کردید و چون حس کرد درست ویرا بجا نیاوردهام در حالیکه بسته را تحویل من میداد افزود تقدیم با تمام وجودم و اخلاصم. دستورالعمل دیگری داشتیم که هرگز بسته و این قبیل چیزهای مشکوک را باز نکنیم اما در چهره این مرد بینوا آن قدر خلوص و محبت و فقر و فاقه دیدم که بدون آن که این دستورهای امنیتی را در نظر بگیرم گفتم چیست؟ گفت باز کنید مثل اینکه حس کرد کمی اکراه دارم و مردّد هستم در نتیجه خود بسته را گرفته و باز کرد و از میان آن تابلوی زیبایی درآورد و آنرا روبروی من گرفت. باز همه نورافکنهای ذهنم روشن شد. عبدالقادر هنرمند ونقاش افغانی را شناختم. من وقتی کابل بودم ویرا در نمایشگاهی دیده بودم و این تابلو را نیز چهار هزار افغانی (به پول آن زمان) خریده بودم ولی یادم رفته بود در پایان بازدید آنرا با خود ببرم. تابلوی بسیار زیبائی بود که اگر یک هنرمند غربی آنرا میکشید به بهای گزافی آنرا میخریدند ولی من فقط آنرا سی دلار خریده بودم. تصویر مردی بود که با تمام وجود فریاد میکشید اما بُغضی به بزرگی سنگ، گلو و دهان وی را پر کرده بود و آن مرد با چشمهای بسیار حزین و غمگین و در عینحال خشمگین و از حدقه درآمدهاش به آئینه مقابل اشاره میکرد که روی آن بجای تصویر آن مرد سنگ بزرگی به تصویر کشیده روی آن نوشته شده بود: زندگی: زندگی هنگامه فریادها است. سرگذشت درگذشت یادها است. زندگی مرگ با تدبیر نیست. زندگی آن فریاد نهفته در گلو هم نیست. زندگی دادهای سوخته در سینه تنگ هم نیست. زندگی افسانهایی رندانه در کویرهای پرملال نازندگی است. زندگی اصلاً بازندهگی است. و من بازیگری فروآویخته به تابم که سر انگشت چرخ بازیگر چه سخت، چه دشوار میچرخاند مرا... از اینکه این مرد هنرمند را اینهمه وقت دم در نگه داشته بودم شرمنده شدم و بلافاصله وی را به منزل دعوت کردم. خجالت میکشید وارد شود زیرا سراپای وی بوی فقر و فاقه میداد بخصوص از اینکه تقریباً پابرهنه آرام و قرار نداشت. گفت بعد از فروپاشی حکومت دکترنجیب کمونیست، افغانکُشی توسط حاکمان مجاهد و مسلمان آغاز گردید. اکثر کارگزاران و کارکنان حکومت قبلی عین برگ خزان در گوشه و کنار شهر با رگبار گلوله درو شده از بین رفتند. مجاهدین حتی به هنرمندان نیز رحم نکردند، و من چارهایی ندیدم جز این که دست زن و بچهام را گرفته از آن مخمصه بگریزم. توی راه نزدیک مرز یک پسرک تنها و بیکس و بیپناه مریض و در حال تب و مرگ را دیدم که والدینش یا آشنایانش به خیال اینکه مرده ویرا بحال خود رها کرده و رفته بودند ویرا نیز با خود برداشته و سرانجام با هزار مکافات به پاکستان آمدیم. اکنون در بیابانهای اطراف کمپ ناصر باغ منتظریم نوبت ما برسد. یک روز شما را در اُردوگاه مزبور دیدم و شناختم به کنسولگری مراجعه کردم ولی راهم ندادند با هر مشکلی بود دوباره خود را به کابل رسانده تنها چیزی که اینبار با خود آوردم همین تابلوی نقاشی بود از آن روز این تابلو را بعنوان امانتی هر جا که رفتم با خود بردم تا بلکه سرانجام روزی شما را ببینم و از زیر دین شما در بیایم. خانه ما در پشت حیاط خلوت یک مجموعه کامل جهت استفاده مستخدمین منزل داشت که بصورت متروکه درآمده کسی از آن استفاده نمیکرد بلافاصله آنرا در اختیار عبدالقادر و خانوادهاش گذاشتم که شامل همسر، پدرزن پیر و معلول، دو دختربچه خردسال، و همان پسرک بیکس و بیپناه میشدند. اینها کمکم سامان گرفته و زندگی نسبتاً مناسبی فراهم نمودند خود عبدالقادر نیز بعنوان مسئول خرید خانواده من تقریباً تمام کارهای خرید منزل را انجام میداد شبها نیز محافظ منزل بوده همچون سرباز دلیری از آن مجموعه نگهبانی و محافظت میکرد. اواخر مأموریتم با توجه باینکه آریاپور و رجائی عرصه را برای من و خانوادهام تنگ کرده بودند هر لحظه منتظر بودم واقعه سوئی رخ بدهد چون سرکوب و تخریب یکساله ثابت در آن نمایندگی و سپس عدم بازگشت وی از مرکز یک مجموعه ویران، متشنج، بیصاحب، بیحساب و کتاب، عصبی و در حال فروپاشی بجای گذارده بود که گاه فکر میکنم زنده بودنم در آن شرایط و با آن افراد خطرناک و سادیستی معجرهایی بیش نبوده است. گفتم هر کدام از ماها یک هفتتیر پرسنلی داشتیم تا باصطلاح، در مواقع اضطراری در مقابل تهاجم افراد ثالث از خود دفاع نمائیم. من با توجه به اوضاع و احوال نمایندگی و جوّ ترور و وحشتی که ایجاد شده بود شبها هفتتیر را به عبدالقادر میدادم که با اطمینان بیشتری از خانه مراقبت نماید. همایون پسرک دهساله نیز شبها مقابل منزل ما در بیرون محوطه میخوابید یا نمیدانم بیدار بود و مراقب هرگونه حرکت و جنبش مرموزی از سوی کوچه و آن طرفها بود. یک شب با صدای رگبار گلوله و صدای هفتتیر بیدار شده ناخودآگاه به حیاط رفته عبدالقادر را دیدم که به مهاجمین حمله کرده مانع پائین آمدن آنها از دیوار منزل شده است. گویا همایون نیمههای شب ناگهان با شنیدن صدای مشکوک متوجه میشود دو نفر ریشو از دیوار خانه سَرَک میکشند تا این سوی دیوار بپرند. آرام از جایش بلند شده خود را به عبدالقادر در آنسوی ساختمان و در حیاط خلوت رسانده قضیه را آرام بوی توضیح میدهد. عبدالقادر نیز هفتتیر را برداشته از همĤنجا شلیککنان خود را به محوطه مقابل ساختمان میرساند و زمانی میرسد که آنها دوباره از اینسوی حیاط به روی دیوار پریده و متواری شدهاند و عجیب اینکه آنروزها درست مصادف با ایاّمی بود که سربازان کار حفاظت از منزل مرا تعطیل کرده پیکار خود رفته بودند. فردای آنروز قضیّه را به رجائی و آریاپور گفتم تا به پلیس و مقامات محل از جمله تشریفات محل که شعبهایی از تشریفات وزارتخارجه پاکستان در آن ایالت بود اطلاع دهند اما از طرز برخورد آنها فهمیدم که این حمله به دستور خود آنها صورت گرفته است. روزی که بعد از چند ماه پیشاور را برای همیشه به مقصد اروپا ترک میکردم نمیدانم چرا و بچه علّت پول و پَلهایی مناسب در اختیار عبدالقادر نگذاشتم که بتواند، اندوختهای برای او و خانوادهاش باشد. اکنون در غربت تبعید یکی از دردهای روحی و فشارهای عصبی و وجدانی من از زندگی گشتهام همین مسئله است که چرا من نصف پساندازم را بĤنها ندادم و تنها به پرداخت یکی دو ماه حقوق ماهیانه و اعطای مقداری وسایل ناچیز زندگی بĤنها قناعت کردم. متأسفانه آدمها در برخی لحظات قدر انسانهایی را که در زندگیشان مؤثر بوده اند نمیدانند و وقتی به فکر و یاد آنها میافتند که دیگر خیلی دیر شده است. من دیگر از سرنوشت عبدالقادر و خانوادهاش اطلاعی بدست نیĤوردم وی روز آخر ارابهایی چهارچرخ تدارک دیده وسایل منزل خود را روی آن چیده و در حالیکه از جدایی از ما غمگین بود اظهار داشت دیگر ماندن در پیشاور فایده ندارد. قصد دارد با هویتی جدید عازم کابل شود و زندگی هنرمندانهاش را اگر حاکمان جدید بگذارند از سر گیرد. از صمیم قلب برای وی آرزوی موفقیت کردم. عبدالقادر انسانی فرهیخته و اندیشمند بود و من درسهای زیادی از وی یاد گرفتم و افسوسها خوردم که چرا اغلب انسانها در این کُره خاکی در جایگاه واقعی خود قرار نگرفتهاند و چه انسانهای ارزشمندی در اعماق اجتماع غرق میشوند و چرا تاریخ بشریت با آتش و خون نوشته شده است. وی بخاطر ظلمهایی که بوی و خانواده و هموطنانش رفته بود کلاً منکر خدا بود و همه مسائل بشری را در شرایط و اوضاع و احوال طبقاتی جستجو میکرد وی عقیده داشت کمونیسم یک مکتب انسانی است اما هرگز صحیح پیاده نشده است. یکبار که از کنار حیاط خلوت میگذشتم وی را در حال نماز دیدم. از چند وقت پیش ویرا میدیدم که تسبیحی گرفته و دانههای آنرا مثل حزبالهیها میشمارد و زیر لب نیز وِرد میخواند. صبر کردم نمازش تمام شد گفتم قبول باشد گفت به احترام شما اینکار را میکنم چون شما را باور دارم گفتم شاید خدایی باشد، به فارسی هم میخوانم و باین شکل نیت میکنم که: اگر هستی چون فلانی را باور دارم این نماز را با توجه به این اطمینان قبول کن. و درد دل میکنم. از وقتی اینکار را شروع کردم جسما و روحا حالم بهتر شده و استعدادهای قبلیام احیاء شده است. گفتم لابد دعا کردی یک بوم رنگ و وسایل نقاشی خوب و درست و حسابی داشته باشی خدا هم آنرا اجابت کرده و پشت ماشینام هست برویم برداریم. گفتم تسبیح هم که میچرخانی و دعا هم که میخوانی گفت اگر اسمش را بشود دعا گذاشت بلی. گفتم پس چه میگویی گفت با هر دانه تسبیح میگویم: سلام بر زندگی، زندگی زیبا است. من خوشبختم، همسرم را دوست دارم، همایون بیکس و بیپناه را دوست دارم. همسایهام را دوست دارم، از بچههام راضیام. رنگ سبز را میپرستم، عاشق بوی خاکم. و اگر خدایی باشد باید خیلی بیفکر و خیال باشد. بشر را تنها گذاشته سُراغ کار خود رفته است؟! گفتم عبدالقادر تو نه تنها نقاش که شاعر هم هستی گفت هر انسان درد کشیدهایی سخنانش عطرآگین است... اکنون در غربت تبعید با یاد عبدالقادر گاه بهمان شکل تسبیحی به دست گرفته و به زندگی سلام و صبحبخیر میگویم و سعی میکنم سخنان عطرآگین بگویم. قبلاً نوشتم شخصی بنام رجائی بعنوان معاون کنسولگری منصوب شده از همان بَدو ورود در راستای تقسیم قدرت اختلافاتی با ثابت پیدا کرده جنگ و گریز پنهان اینها به مجادله علنی و رد و بدلکردن حرفهای ناروا و ناپسند به همدیگر درمحوطه کنسولگری و در مقابل کارکنان محلی و ارباب رجوع، تبدیل شده بود. خراسانی ملیجک ثابت نیز انواع و اقسام شایعات را علیه وی راه انداخته کار بجائی رسید که نگهبانان، درب را بروی وی باز نکرده یا گاه به محوطه نمایندگی و اطاق کارش نیز راه نمیدادند. البته اوائل ثابت سعی میکرد از وجود وی برای تهیه گزارش و بالا بردن آمار عملکرد نمایندگی که هر سه ماه یکبار توسط روابط عمومی مرکز بررسی و سپس طی جداولی امتیازاتی به نمایندگیهای خارج قائل میشدند استفاده نماید. امّا متأسفانه اولین گزارش و حتی یک تلکس سه سطری وی بعلت سواد ابتدایی آنچنان مملو از غلط املایی و انشائی یا نامفهوم بود که ثابت حتی علیرغم اینکه حزبالهیها معمولا هوای همدیگر را در مقابل ما قدیمیها داشتند نتوانست خود را کنترل نموده و در حضور رجائی از من خواست آن دو نوشته وی را اصلاح کنم. رجائی بعد از مدتی بطور کلی از رفتوآمد به نمایندگی خودداری نموده برای خود در منزل مسکونی خود من برایش پیدا و اجاره کرده و نزدیک منزل ما بود دفتر و دستگی درست کرد و بطور مستقل و جدا از نمایندگی با همپالگیهای خود در مرکز مکالمه تلفنی یا مکاتبه مینمود و کارهای باصطلاح محرمانهاش را نیز با استفاده از کوریه سیاسی (پست سیاسی) آریاپور مسئول امنیتی نمایندگی بمرکز ارسال مینمود. رجائی حتی آن چند روز اول بعد از سفر بیبازگشت ثابت و خانوادهاش بمرکز را نیز در نمایندگی حاضر نشد اما یکروز وارد کنسولگری شده درب اطاق رئیس نمایندگی را بزور باز کرده پشت میز ثابت نشسته همه را باین اطاق احضار نموده در حالیکه رنگ و رویش پریده و لبهایش میلرزید و جملات را نمیتوانست درست و کامل ادا کند اطلاع داد ثابت در مرکز زندانی شده و از این پس وی رئیس نمایندگی بوده و همه باید مو به مو از دستورات وی اطاعت کنند و مطیع اوامر وی و خط مشی جدید نمایندگی باشند. شاید باور کردن این مسئله محال باشد اما از میان آن جمع تنها کسی که به سبک حزبالهیها تکبیر گفت و صلوات فرستاد و متعاقباً تبریک و تهنیت گفته سپس افزود من میدانستم ما با چه حرامزادهای سروکار داریم اما از روی ناچاری دم فرو بسته و بروی خود نمیآوردیم و اضافه کرد چهره و رفتار رجائی ویرا به یاد شهید رجائی مظلوم میاندازد... همان خراسانی معروف و ملیجک ثابت بود که فیالبدالهه و فی المجلس مقام شامخ ملیجکی رجائی را نیز عهدهدار شد. بقدری این حرکت خراسانی مضحک و در عینحال زننده و مسخره بود که حتی ابوالحسن منشی محلی نمایندگی نیز نتوانست خود را کنترل نموده و به صدای بلند تا حد ریسه رفتن و آب از چشمها جاریشدن خندید تا جایی که همه کسانیکه در اطاق بودند به خنده افتادند. من نتوانستم این صحنه غم انگیز رقتآور و در عینحال غیرقابل باور و بُهتانگیز را تحمّل کنم از همان کنار در به اطاق خود بازگشتم. اما همین اقدام باعث شد علیرغم بیطرفی مطلق من در دعوای ثابت با وی کینه آن جلسه را تا آخر بدل گرفته بطور بیمارگونهایی شروع به ایذاء و اذیت من نماید. دومین اقدام رجائی بستن موقتی درب کتابخانه نمایندگی بخاطر پاکسازی و کتابسوزان بود که طی آن اغلب کتابهایی که شیرخدایی تهیه نموده و مورد مراجعه بسیار اعّم از پاکستانی و افغانی و ایرانی بود از بین رفته و بجای آن دهها جلد آثار ملاّ مجلسی همان ملای دربار شاهسلطان حسین که باعث سرنگونی حکومت صفویه بدست افاغنه گردید و همچنین دهها کتاب راجع به شرح زندگی و اظهارات شیخ فضلاالله نوری آخوندی که علیه انقلاب مشروطیت مردم ایران جبهه گرفت و از استبداد مطلقه حمایت نمود و نیز رساله خمینی و اظهارات وی در دهها جلد جایگزین گردید. از آن پس در آن باصطلاح کتابخانه مگس هم پر نمیزد و رجائی و آریاپور مجبور شدند آنرا تبدیل به ناهارخانه نمایند و هر روز ساعتها آنجا بساط پهن کرده سورچرانی و شکمچرانی میکردند و دل پیچدرپیچشان را ازعزا در میĤوردند. شرح اقداماتی که رجائی بعمل آورد ملالانگیز بوده اینجا همینقدر باید بگویم عدم علاقه ثابت به مسائل سیاسی بخصوص بیاطلاعی وی از تحولات دو دهه اخیر افغانستان و یا آنچه درمنطقه و حول و حوش آن میگذشت باعث شده بود عُمدهّ توجه وی روی مسائل جانبی و پیشپا افتاده و جمعآوری پول از هر راه ممکن متمرکز شود. وی هربار نیز میخواست ابراز وجود و علاقهایی نموده اظهار نظری در مورد مسائل سیاسی بنماید بعلت اشتباه و غیرمنطقی و غیرمستدل بودن تحلیل و نظریهاش مورد بازخواست یا سئوال مرکز و سفارت رژیم در اسلامآباد قرار میگرفت من یکی از این تلکسها را که مربوط به آغاز مأموریت ثابت در پیشاور است بعنوان نمونه با خود دارم که در آن با شماره ۴٩٠ مورخ ٧٣/٢/٢٠ آمده است : (لطفاً منبع یا منابع اطلاعات ارسالی و نیز استدلالهائیکه در تحلیل این اطلاعات بکار گرفته شده را در اسرع وقت اعلامند تا مورد بحث و بررسی قرار گیرد.) ثابت در پی وصول تلکسهای این چنانی مرا وادار میکرد به یک نحوی آنها را رفع و رجوع نمایم، این است که با اطمینان کامل عمده مسئولیّتهای مربوط به تهیه گزارش سیاسی و تلکسهای خبری و اطلاعاتی از مسائل و رخدادهای سیاسی و فرهنگی منطقه و حوزه مسئولیت نمایندگی را بعهده من واگذار نموده و بهمینخاطر علیرغم تمدید قبلی مأموریت من از سه سال به چهارسال بکمک عوامل خود در مرکز آنرا مجددا برای یکسال دیگر تمدید نموده بود. علاقه سیریناپذیر و بیمارگونه وی به جمعآوری و پسانداز ارز خارجی و عمدتاً دلار باعث شده بود بعضی وظایف که در حیطه مسئولیت مقام ولایت فقیه و اجرای فتاوی وی در راستای حذف و تنبیه کسانیکه باصطلاح مرتد شده و یا علیه نظام فعالیت مینمایند یا عملکردشان به نظام آسیب میرساند قرار میگرفت، برای مدتی کم رنگ گردیده یا بعهده فراموشی سپرده شود. اما به محض بازگشت وی بمرکز و تصدی امور توسط رجائی بعنوان مسئول موقت نمایندگی باین قبیل کارها شتاب بیشتری داده شد. وی ابتدا نمایندگی را دربست در اختیار نماینده ساواما یعنی کمیته مشترک وزارت اطلاعات و امنیت رژیم باضافه بخش امنیت و ضداطلاعات سپاه و نماینده سپاه پاسداران انقلاب گذاشته با استظهار به حمایت و پشتگرمی آنها شروع به خرابکاری و پنبهزنی علیه ثابت که اکنون در مرکز دستش بجائی بند نبود نمود. در نتیجه با فعّال شدن نمایندگان این دو ارگان تخریب و ضدالهی و انسانی در آن نمایندگی حوادث مربوط به مفقودالاثر شدن تعدادی از مخالفین رژیم سرعت بیشتری به خود گرفت. از جمله یک زوج ایرانی که در حال مراجعه به نمایندگی شکار آریاپور شده بودند همچون قطرهایی به زمین فرو روند و دیگر اثری از آنها دیده نشد و سپس شایع شد آنها عازم کشور ثالثی شده یا به مرکز بازگشتهاند. یا شخصی بنام جمعیتاالله از نزدیکان دکتر عبداالله نورستانی عضو کابینه دولت در محاصره ربانی توسط طالبان و نیز عضو دفتر مرکزی شورای تفاهم و وحدت ملی برهبری سیداسحاق گیلانی که بمدت دو سال از دوستان محلی و نزدیک من بوده و اخبار و اطلاعات ذیقیمتی از محافل و مجامع پیشاور برایم میĤورد بیکباره سربهنیست شد. مراجعه همسر و فرزند وی و نیز شخص سید اسحاق رهبر شورا به نمایندگی نیز معلوم شد نامبرده آخرینبار همراه آریاپور مشاهده شده است. یا یک ایرانی دیگر که سالها مقیم پیشاور بوده اما آریاپور و همپالگیهای وی عقیده داشتند بهایی گردیده بیکباره مفقود شد. اصولا در کشورهای پیشرفته و مترقی یک تار مو یا یک تماس دست با چیزی پس از دهها سال و از طریق (دی ان اِ) میتواند بعنوان مدرک جرم شناخته شود. اما پیشاور بعلت حضور اغلب گروههای جهادی و همچنین مرکزیت بازارهای آزاد خرید و فروش مواد مخدر و اسلحه و زد و خوردها و اختلافات بعضی از سران قبایل آزاد پشتون با یکدیگر یا حکومت محلی و مرکزی منطقه ناامنی بشمار میرود. پیداشدن اجساد انسانهای بیگناه درگوشه و کنار شهر و حومه آن امری عادی بوده و هیچکس هم نبود و نیست که این مسائل را پیگیری نماید در نتیجه بطور باورناکردنی آمار این قبیل جرائم در آن محدوده زمانی بمراتب افزایش یافت، این قضیّه نشان میداد اگر رأس هرم قدرت در هر ارگانی از رژیم با مسئول ساواما و سپاه در آن بخش متحد شوند دمار از روزگار مردم درآورده نمیگذارند کسی نفس بکشد، این قضیه را تعمیم بدهید تا برسید به هاشمی رفسنجانی و خامنهایی که بقول ثابت که گاه در جلسات خصوصی و خانوادگی برخی مسائل سری را هم ناخودآگاه و غیرعمدی افشاء میکرد تمامی دستورهای ترور و نابودی مخالفین درخارج را مشترکا بعنوان رأس هرم قدرت صادر وامضاء میکنند. بگفته ثابت خمینی دستور داده هفتهایی یکبار هاشمی، خامنهایی و روسای قوه قضائیه و مقننه و فرمانده سپاه باضافه مهدوی کنی وعسکر اولادی و رئیس شورای نگهبان شام را با هم صرف نموده و راجع باین مسائل تصمیم بگیرند. اجرای تصمیمها را به هاشمی واگذار کنند. مابقی نیز باید با فراهمآوردن ابزار اینکار وتسهیلات لازم ویرا پشتیبانی نمایند. ثابت مدعی بود شخصا در جلسهایی که بعضی از رؤسای نمایندگیها نیز بودند از هاشمی رفسنجانی شنیده که غربیها مدعیاند برای اینکه مردم ایران علیه قدرت حاکم انقلاب و شورش نکنند باید گرسنه و گرفتار مسائل روزمره باشند بالعکس اعراب باید سیر باشند تا بفکر مثلا حمله به ایران همچون ١۴ قرن پیش نیافتند. ثابت حتی یکبار هاشمی رفسنجانی را به عنوان مسئول مستقیم و مقام تصمیم گیرنده و دستور دهندهی تقریبا تمام ترورهایی که در داخل و خارج از کشور انجام میگیرد نام برد و در عین حال متذکر شد که نامبرده حکم نمایندگی دائم وی در دفتر سازمان ملل - ژنو را که یکبار از طرف وزارت خارجه پیشنهاد گردیده بوده بعلت نداشتن لیسانس و نیمهکاره شدن تحصیلاتاش درآلمان پس از پیروزی انقلاب امضاء ننموده است. گفتم در پی سفر بیبازگشت ثابت به مرکز رجائی نمایندگی را دربست در اختیار نماینده ساواما گذاشت با وجود این من نمیتوانم همه آن رویدادها را باین جمع ولو نامیمون و نامبارک نسبت دهم. من در هیچیک از حوادث مزبور شاهد عینی نبودم و نمیدانم تا چه حد میبایست به حوادثی که پیرامون من میگذشت با سوءظن مینگریستم در عینحال بعضی مواقع قلم شرم دارد از فجایعی که بیشتر غیرواقعی مینمایند بنویسد. یا برخی رویدادها آنچنان چندشآور است که آدمی نمیخواهد آنرا واقعی بپندارد. یا حداقل دلش میخواهد آنرا یک کابوس شبانه تصور نماید و با هزار دلیل میخواهد بخود بباوراند که من اشتباه کردهام و چنین چیزی در عالم واقع هرگز رخ نداده است. از جمله من هنوز حرف آن کارمند محلی را که گفت یک ایرانی ناآشنا و غریب وارد دفتر ابوالحسن منشی محلی نمایندگی شده و بعد به بخش آریاپور واقع در طبقه دوم نمایندگی راهنمایی شده ولی هیچکس نه آنروز و نه روزهای بعد پائینآمدن وی و یا بیرونرفتن وی از محل نمایندگی را ندیده و بالعکس دو تن دیگر از کارکنان محلی بوی گفتهاند از دستشوئی طبقه بالا که بطور آزاد و نه روبسته به فاضلآب حیاط ضلع جنوبی که راهرویی باریک بطرف دستشوییهای بیرون محوطه ساختمان دارد آب کفآلوده آغشته بخون زیادی دیدهاند که مقداری نیز به در و دیوار آن محوطه پاشیده شده بوده است. و بعداً مأمورین ساوامای نمایندگی شخصاً آنجا را شسته و پاک نموده اند. و یا اینکه در ساعات آخر شب نگهبانها کوفتن شئی یا اشیاء و آلات سنگین به درب و دیوار یکی از اطاقهای طبقه بالا را شنیده اند. اما نمیدانم چرا من آنروز نمیخواستم یا نمیتوانستم این حرفها را باور کنم. تعدادی از کارکنان محلی درد دلهایشان را با من درمیان میگذاشتند منهم بطور غیرمستقیم سعی میکردم تا احد امکان مشکلات آنها را برطرف نمایم بهمین مناسبت نوعی صمیمت و حسن نیت عاطفی هم فیمابین ما حکمفرما بود. شاید هم بخاطر اینکه ظاهر من با بقیه فرق داشت بمن اطمینان بیشتری داشتند با وجود این و علیرغم همه اینها نمیدانم چرا من آنروزها خیلی ساده از کنار قضیه فوق گذشتم؟ و برخلاف همیشه حتی با یادداشتهای روزانهام که این خاطرات را از آنها خلاصه میکنم به تعارف برگزار کردم. انگار آن فضای مرگ بر دفتر یادداشتم نیز سایه انداخته بعضی روزها اصلاً چیزی ننوشتهام و گاه اگر هم چیزی نوشتهام جملات ناقص، ناتمام بیربط و نامفهوم بوده شرح اغلب حوادث را آغاز ننموده به پایان رساندهام قَلَمِ من آنروزها به خون تپیده و بخاک افتاده، شرمگین و مجروح نوشتن آن فجایع را بر نمیتابیده است. اکنون که به حوادث آن ایّام فکر میکنم یا دفتر خاطراتم را ورق میزنم احساس میکنم در نوعی از بُهت و در عینحال وحشت بسر میبردم. باید اعتراف کنم من از حمله برادران در آن شب کذایی به منزلم سخت ترسیده بودم، حفظ ذات و بقای خود و خانوادهام و تلاش برای فرار از آن مخمصه مرا تا حد انسانی ترسو، زبون و حقیر کرده بود و شاید هم وقایع را خشنتر از آن میدیدم که بشود کاری کرد. اما هرچه که هست اکنون بزرگترین دلمشغولی زندگیام در تبعید بیداری وجدانم بعد از این حیرانی و سرگشتهگی و بهانهها است که بسیار رنجم میدهد و هر لحظه نهیبم میزند که تو بهر کیفیتی میتوانستی یک کاری بکنی، میتوانستی جلو برخی فجایع را بگیری ولی ترسیدی و لُنگ انداختی و زمین کُشتی را دو دستی تحویل حریف دادی و بجای آن ننگ و بدنامی و شکست را پذیرا شده عذاب وجدانت را جاودانه و همیشگی ساختی. راستی اگر بعد از اطلاع از آنچه که رخ داده بود به طبقه بالا رفته و درب اطاق کار آریاپور را زده و در صورت بازشدن در بلافاصله وارد شده یا خود بزور آنرا باز کرده و وارد میشدی چه اتفاقی میافتاد؟ مگر آنها میتوانستند همان لحظه در مقابل آنهمه نگهبان و کارمند محلی و ارباب رجوع سربهنیستت کنند؟ آیا تو مصداق این شعر سیاووش کسرائی نشدی: من در صدف، تنها با قطرهای باران پیوسته میآمیختم غافل که خاموشانه میخشکد در پشت دیوار دلم، دریا بگذریم، در آنروزهای تلخ و سنگین تقریبا هر هفته یک هیأتی برای بازدید و بررسی اوضاع و احوال نمایندگی و همچنین رسیدگی بحساب و کتاب نمایندگی وارد میشدند. من تعداد این هیئتها را ظرف مدت محدودی تا ٢۶ و ٢٧ هیأت چند نفره هم نوشتهام. حتی یکی از این بازرسان شخص شیرخدایی سرکنسول سابق همان نمایندگی بود که آنروزها بعنوان مشاور بروجردی معاون وقت حوزه آسیا واقیانوسیه منصوب گردیده بود. وی با توجه به شناختی که از من داشت بعد از اینکه با همه کارکنان دیدار و با آنها سئوال و جواب نمود باصطلاح برای جمعبندی آنچه که دیده و شنیده بود به دیدار منهم آمده در کمال تعجبِ من هیچ سئوالی از عملکرد ثابت یا رخدادهای بعدی نمایندگی ننموده فقط به گفتن این جمله بسنده نمود که هم ثابت و هم آریاپور و رجائی و هم مأمور رمزی که ثابت باعث احضار وی بمرکز و ناتمام ماندن مأموریتش گردید مقصّر بودهاند. ظاهرا وی باین نتیجه رسیده بود که من کارهایی نبوده کوچکترین سهمی در قضایای فوق نداشته و نامحرم بودهام و دعوا مثل همیشه دعوای قدرت بوده و تقسیم میراث ملی مردم ایران بین عدهایی خودفروخته و بیوجدان که از رنگ و بوی ایرانی فقط نامش را دارند و بس. لذا شیرخدایی به همین ملاقات چند دقیقهایی اکتفاء نموده علیرغم مشاهده رنگ و روی پریدهام باین جمله بسنده نمود که کمی پیر و چاق شدهام و وقتی پاسخ شنید جور ایّام و غمباد است گفت در مرکز همدیگر را میبینیم و پُست خوبی برایت در نظرگرفته شده تا تلافی اینروزها درآید و فرصت نداد قسمتی ازجنایات برادران را شرح دهم و خداحافظی نمود. من از اینکه آدم نسبتاً وارستهایی چون شیرخدایی چنین ساده و معمولی از کنار آنهمه فجایع و جنایاتی که در نمایندگی رُخ داده بود گذشت بسیار دلخور بودم و بعنوان آخرین نامه خلاصهایی از آنچه که در نمایندگی گذشته بود برای وی نوشته توسط رابطی بمرکز ارسال نمودم، و از آن پس نیز تصمیم قطعی گرفتم بهر کیفتی که شده و بهر قیمتی که تمام شود اینبار برای همیشه جلای وطن نموده مادامی که بانیان سیاست خون و جنون آن سرزمین اهورایی را دستخوش ترس و ترور و وحشت و تاریکی و تباهی نمودهاند به کشورم باز نگردم یا برای تغییر آن وضع بهر اقدامی که لازم باشد دست بزنم. بهرحال همانطور که پیشبینی میشد رفت و آمد و بازدید این هیئتها هیچ چیز را عوض نکرد اتفاقاً بعضی از آنها که از همپالگیهای آریاپور و از سربازان گمنام امام زمان بودند زمین را خالی، حریف را دور، فرصت را برای اجرای نیّات پلید خود مهیّا دیده در اجرای سیاست خون و جنون با رجائی و آریاپور تشریک مساعی نمودند. در فاصله زمانی اندکی بسیاری از گروهها و انجمنها را از هم پاشیده عدهایی از مخالفین را سر به نیست نموده، نوکران و عاملین خود یعنی دشمنان خلقهای منطقه را چاق و چلّه نمودند. بعضی از اشخاص وگروههای فرصتطلب نیز چون قارچ از زمین سبز شده جزو جیرهبگیران جدید ساواما گردیدند. اینجا پسندیده است بنویسم در چنین ایام تاریکی فقط یکبار ستارهایی بدرخشید و شمع محفل شد، آنهم زمانی بود که از میان آنهمه هیئتهای واصله از مرکز که پیامآور سیاست ترور و مرگ و سیاهی بودند یکی از اساتید دانشگاه تهران بعنوان پژوهشگر جهت مذاکراه با مقامات دانشگاه پیشاور بمنظور تبادل اطلاعات در زمینه علم و دانش و بهترین نحوه تدریس وارد پیشاور شد. وی تنها ستارهایی بود که در تمام ایّام حکومت تاریک رجائی آریاپور در نمایندگی مزبور مدتی ولو اندک سوسوئی زده با رفتنش بار دیگر تاریکی مطلق آن محیط سرشار از حزبالهی کور دل و تاریکاندیش را فرا گرفت. وی که در همان دوره اقامت کوتاه مدتش در پیشاور از رفتار و کردار وگفتار رجائی به وحشت افتاده بود در یک گفتگوی خصوصی ضمن اینکه از مسئول بودن چنین افراد نادانی در آن نمایندگی مهم بسیار متأسف بود بعلت دیدار قبلیاش از اغلب کشورها و دانشگاههای جهان در مقابل این پرسش من که بهترین کشور یا سرزمین یا دانشگاه و مردمی که طی سفرش دیده کدام است پاسخ داد: سوسیال دموکراتها در کشورهای اسکاندیناوی مصداق جامعه موعود بیطبقه (اما غیر توحیدی) را پیاده نمودهاند بطوریکه درین کشورها فاصله طبقه پولدار و ثروتمند با طبقه کمتر پولدار اندک بوده و صحنههای غمانگیز ناشی از تضاّد طبقاتی بهیچوجه دیده نمیشود و در واقع سوسیالیزم حقیقیدرین سرزمینها پیاده شده است. بگفته این استاد مکتب کمونیزم هرچند همچون سایر مکاتب انسانی یا بسان اسلام و سایر ادیان توحیدی یک مکتب انسانی و بشر دوستانه است اما همانند ادیان مزبور هیچوقت خوب پیاده نشده و اکنون بشریت کمتر شاهد رفاه و آبادانی و خوشبختی مردمان کشورهای کمونیستی یا اسلامی است و اینکه بشر زمانی موفق گردید دریچه خوشبختی را بروی خود بگشاید که رفورم لوتری در دین مسیح آغاز و بشریت به زندگی علمی، عقلایی و تجربی و زمینی و نه الهی و سماوی و امدادهای غیبی گرایش پیدا نمود و تمدن بشری و بخصوص پیشرفت کشورهای مزبور مدیون مشاهده و تجربه و علم و عقل و سازمان و مدیریت اصولی و نظم و تربیت و تبلیغ است. و باین ترتیب دیگر زمان دین و مذهب و گرایشات ماوراءالطبیعه و وعده وعیدها و نداهای آسمانی بسر رسیده و مردم ما نیز جهت حصول به جامعه برتر و رفاه و بهزیستی نیز باید به طبیعت و چگونگی استفاده بهینه از آن با استفاده از آخرین پیشرفتهای علمی، تجربی فنی و البته با احترام به محیط زیست و حفظ آن گرایش پیدا نموده از دام تزویر و ریا رهایی و به نوسازی سیاسی گرایش یابند. بهرحال این استاد رفت و من ماندم و خرابیهایی که ثابت بوجود آورده بود و تباهیهایی که جانشین وی در نظر داشت ببار آورد اما ناگزیرم اینجا اعتراف کنم ثابت هر عیبی هم که داشت یک حسن هم داشت که در بین حزبالهیها حکم کیمیا را دارد. اصولاً حزبالهیها آدمهای تمیز و مرتبّی نیستند و کمتر بهداشت و این قبیل مسائل را مراعات میکنند و بعلت ضعف و کمبود شخصیت نیز با آدمهای شبیه به خود مراوده مینمایند و از برخورد با آدمهای آگاه و فرهیخته واهمه دارند.ثابت از لحاظ رعایت تمیزی و نظافت محوطه نمایندگی یا محل رزیدانس (اقامتگاه) بسیار وسواس داشت آدمی را یاد زمان شیرخدایی میانداخت همه چیز تمیز و شسته و رُفته و در جای خود بود این نظم و تمیزی و زیبایی بیرونی نوعی پاکی روح و روان ایجاد مینمود. امّا رجائی که طبیعتا شخصیتّی پست و حقیر داشت در اندک مدتی محوطه کنسولگری را تبدیل به زبالهدانی نمود، بچههایش در طول روز دراطاق رئیس نمایندگی شیر یا خط میانداختند یا فوتبال و والیبال بازی میکردند همه جا آثار انگشت و دست این بچهها و بچههای حزبالهیهای دیگر بود که عقده زمان ثابت را جبران کرده تا دلشان خواست آنجا را به گَند و کثافت کشاندند. در زمان ثابت هیچ بچهایی حق نداشت وارد محوطه نمایندگی شود. وی تعداد زیادی از ملاقاتها را بعلت ژولیده بودن طرف لغو میکرد. اما رجائی تمام آن چهرههای سوخته و باطل و دور انداخته شده بعد از روی کارآمدن طالبان از سوی آمریکا و پاکستان و عربستان را دراستخدام گرفته محل نمایندگی و اقامتگاه را تبدیل به عرصه جولانگاه این عناصر مزدور و یا باجگیر نمود. گفتم وی از ملاقات با شخصیتهای مهم وحشت داشت در نتیجه تشریفات مربوط به ملاقات با مقامات محلی از جمله سروزیر و استاندار و رئیس مجلس و روسای احزاب و غیره انجام نگرفت و چون مرکز خواهان این ملاقاتها بود گزارشهای قلابی بمرکز ارسال شد. اما ملاقات با برخی شخصیتهای افغانی از جمله کریم خلیلی رهبر جدید حزب وحدت و دکتر طالب سخنگوی این حزب در پیشاور پاکستان را ناگزیر شد انجام دهد اما هر دوی این افراد بالاخص دکتر طالب بشّدت به وی و سیاست ج. ا. ایران در نابودی قوم هزاره و عملکرد غلطشان در تنها گذاشتن و دمتیغ نهادن آنها بعنوان یک هدف ارزان و آسان برای طالبان حمله نموده تلویحا اشاره نمود مسئولیت مهم دادن به آدمهای بیسواد و لاشعور نتیجهایی جز با دُم شیر بازی کردن و قتلعام یک قوم تاریخی در پی نداشته و نخواهد داشت. من آنروز واقعاً از اظهارات بسیار شیوا و قهرمانانه این افغانی دردمند لذّت برده وامیدوار شدم به اینکه هنوز هستند کسانی از این قوم که تمام بازی را به رژیم تهران نباخته و همه چیز خود را در اختیار بیخردان رژیم تهران نگذاشتهاند و میتوانند از صفر شروع کرده بار دیگر جایگاه واقعی خود را در میان هموطنان خود پیدا نمایند. رجائی که فردی ضعیفالنفّس و تحقیر شده بود ازتلکس و گزارشی که بعد از این دیدار تهیه کرده بودم وحشت کرده از آن پس دیگر مرا به ملاقاتهای خود با دیگران نبرد. بالعکس از آن پس درد کهنه و قدیمی آریاپور و هم پالکیهای وی در رابطه با سفرم به ناتیاگلی در روز تاسوعا و عاشورای دو سال قبل مجدداً سرباز کرده علنی شد. وی باز در دیدارهای دوجانبه سئوالاتی از این سفر مینمود. حتی یکبار پا را از اینهم فراتر نهاده رسماً سئوال نمود که آیا از آن جلسهایی که در مورد مخالفین نظام و سفر هوایی آنها از پیشاور به کابل برگزار شد با خانوادهام یا کسی دیگر حرفی زدهام یا خیر و وقتی پاسخ منفی شنید و اینکه من این قضیه را فراموش کرده بودم افزود ولی چرا بعداً نپرسیدی به چه علت آن مأموریت انجام نشد و اصولاً چرا در این مورد کنجکاوی نکردی، منکه با تمامی وجودم سعی میکردم خود را کنترل کنم پاسخ دادم چرا بیخود چیزی را که به من ربط ندارد بزرگ نموده یا درد کهنهایی را نیشتر بزنم وی با اشاره به طپش قلبم و نفسهای تند و بلندم گفت بله کاملاً معلومه که این قضیه برایتان مهم نبوده که اینطور به نفسنفس افتادهاید. پاسخ دادم دلیلش اینستکه من از دست این سئوالها، شکّ و تردیدها و بیاطمینانیها حوصلهام سر رفته است. آیا حق ندارم عصبانی بشوم. جمله آخر را کمی بلندتر و با عصبانیّت ادا کرده وافزودم شما یکبار درین مورد فرجی را محکوم کرده ویرا روانه ایران ساختید اکنون این حرفهای مسخره را بمن میزنید منکه فرجی نیستم جا بزنم. وی که جا خورده بود مثل همه حزبالهیها که از قاطعیت طرف مقابل جا میزنند گفت معذرت میخواهم و پا شد و اطاق را ترک نمود. یا وقتی هیئتی از مرکز میآمد رجائی از من میخواست آنها را به هتل ببرم و اعضای این هیئتها که بین دو تا چند نفر در نوسان و عمدتا دوستان و یاران نزدیک رجائی آریاپور و نوری (مأمور سپاه) در مرکز بودند بین راه یا با استفاده از کوچکترین فرصتی راجع بĤن سفر کذایی کنجکاوی می نمودند. حتی یکبار یکی از آنها غیرمستقیم و با شرح داستانی در مورد یک شخص ثالث تهدید نمود که اگر زیرزمین بروم یا بĤسمان پرواز کنم در صورت افشای این راز به حسابم رسیدگی خواهند نمود. احیّای مجدد درد کهنهایی که کمکم فراموش شده بود هشداری بود برای من و دلنگرانی از حادثه تلخی که ممکن بود در شُرُف وقوع باشد.
خش ششم (4 (ماموریت دائم در پاکستان در میان محافل دیپلماتیک استان سرحد که عمدتا دیپلماتهای سازمان ملل و کشورهای افغانستان، آلمان، آمریکا و انگلستان بودند ثابت علاقمند شد با دیپلمات آلمانی در محل بنام بلیدورن ملاقات کند معمولاً در این گونه موارد میزبان تا درب ورودی ساختمان به استقبال میهمان خود رفته ویرا تا اطاق پذیرایی راهنمایی میکند ولی ثابت علیرغم توضیحات من درین مورد بجای خود مرا برای استقبال، مأمور نموده و وقتی بلیدورن وارد اطاق وی شد بدون اینکه از پشت میز کارش بلند شود بوی تعارف نمود در مقابل میز وی روی صندلی بنشیند و در تمام این مدت نیز بصورت اُستاد و شاگرد با وی رفتار نمود و اولین باری بود که من نفهمیدم ایندو نفر بهمدیگر چه گفتند چون وی کمی آلمانی میدانست. ولی از نوع خداحافظی و چهره برافروخته بلیدورن فهمیدم ازین ملاقات بسیار رنجیده خاطر است. وی از جمله دوستان من در محافل دیپلماتیک بوده بطور نوبتی هر هفته با یکدیگر ملاقات میکردیم. یکهفته من بدفتر کار وی میرفتم و هفته بعد وی در دفتر کار من حاضر میشد، و انصافاً هم اطلاعات خوبی از محافل دیپلماتیک پاکستان میآورد. چون هفتهایی یکبار در جلسه سفارتشان در اسلامآباد شرکت میکرد. و هرچند وقت یکبار نیز از مناطق مختلف افغانستان بازدید مینمود. اما آریاپور و رجایی و بعضی مواقع ثابت چون انگلیسی بلد نبودند از این ملاقاتها نگران و ناراضی بودند. در یکی از این ملاقاتها بلیدورن بطور خیلی سربسته بمن تفهیم نمود که ثابت در ملاقات آنروز از وی بخاطر رفتار دولت متبوعش با وی هنگام تصدی نمایندگی برلنغربی گلایه نموده است. (من بعداً نیز درین مورد تحقیقاتم بجائی نرسید و در عینحال صورت خوشی نداشت که از یک بیگانه در مورد هموطنم ولو هرکس که باشد تحقیق و بررسی یا جاسوسی نمایم فقط همین را میدانستم که وی بعنوان عنصر نامطلوب از آلمان اخراج شده است). یکبار دیگر جلسه هفتگی نسبتا مهمی با مقدمات قبلی و بهمان شیوهایی که قبلاً شرح داده شد تشکیل و در پی ساعتها مذاکره آخر سر متوجه شدیم بانک مرکزی به کاغذهای مخصوص دسترسی پیدا کرده و با استفاده از آنها قریب به چهار، پنج میلیارد دلار تقلبی (اسکناس صددلاری) چاپ کرده که با دلار حقیقی مو نمیزند و تاریخ چاپ این دلارها هم ١٩٩٢ بوده و برادران باید متوجه باشند چنین دلارهایی را به ایران نبرند و با دلارهای واقعی در پاکستان خرد کنند و برای اینکه کسی پی به واقعیت امر نبرد، شایسته است ابتدا این دلارها را به روپیه پاکستان تبدیل نموده سپس بعد از مدتی مجددا آن روپیهها را به دلار واقعی مبدل سازیم. که البته هر کسی درین خصوص چند روپیهایی متضرر میشود. اما بهتر از آنستکه دلار تقلبی به کشور وارد شود من از آن روز به بعد شاهد بودم که چه پولهای هنگفتی در بازار صرافان پیشاور خرید و فروش شده سپس دسته دسته پولهای خریداری شده به ایران ارسال میشود. در این جلسه نیز آریاپور در مورد سری بودن این مسئله هشدار داده و از اینکه چنین مسئله مهمی در یک جلسه عمومی بحث شده بشدت انتقاد نمود و برای اینکه رد گُم کند افزود چنین مسئلهایی شایعه بوده و صحت ندارد اما روزهای بعد همه متوجه بودند که چگونه وی با عجله بودجه سری خود واصله ازمرکز را بهمان سبک گفته شده از سوی ثابت در بازار به دلار واقعی تبدیل میسازد. به جرأت میتوانم قسم بخورم که ثابت و خراسانی در حالی وارد مأموریت پاکستان شدند که آه در بساط نداشتند و در حالی آنجا را ترک گفتند که ظرف یکسال میلیاردر شده بودند. بخصوص ثابت بسیار فربهتر از خراسانی بمرکز بازگشت. چند نمونه از شاهکارهای آنچنانی ثابت عبارتند از: قرار بود اتومبیل تشریفات نمایندگی بفروش رفته بجای آن اتومبیل بنز نو و شیکتری از آلمان خریداری شود. لازم به یادآوری است که اتومبیلهای نمایندگی ایران در خارج بدون پرداخت گمرگ و مالیات خریداری شده پس ازگذشت دوره معین (در پاکستان ۵ سال) میتوان آنها را به چند برابر قیمت در بازار آزاد تبدیل به احسن نمود. از شانس ثابت به محض ورود وی به نمایندگی نوبت فروش اتومبیل تشریفات نمایندگی رسید و وی به کمک ابوالحسن آنرا به چند برابر قیمت فروخت اما صورتجلسهایی که به تهران ارسال شد حاکی از رقم ناچیزی بود که عنوان فروش لوازم اسقاطی بخود گرفت. جریان هم از این قرار بود که در فاصله انجام معامله و تحویل آن به خریدار تعمداً سپر عقبی اتومبیل بنز نمایندگی به دیواری در حومه شهر زده شد تا بهانهایی برای تصادفی و اسقاطی ذکر کردن اتومبیل در صورتجلسه فروش باشد. اما خریدار با توجه به بیمهبودن اتومبیل اولا خسارت لازم را از بیمه گرفت و ثانیا با رقم اندکی آنرا تعمیر نمود و در ازای این سود مختصر موافقت نمود سند مربوطه را امضاء نماید. ثابت بعد با موافقت مرکز در مورد سفارش قبلی خرید اتومبیل تغییراتی داده و بعد با دستبردن در سند آنرا بخاطر این تغییرات جزیی به چند برابر قیمت معمولی تغییر رقم داده از هر دو معامله سود کلانی به جیب زد. واسطه این اعمال ابوالحسن منشی محلی نمایندگی بود و چون چند هزار روپیه نیز نصیب وی میگردید وی آنروزها اصلاً در محل کارش حاضر نشد و به سُراغ معاملات فوق رفت. ثابت در یک اقدام دیگر با فرا خواندن صاحب ملک اقامتگاه بوی اعلام نمود میخواهد آنرا پس بدهد و جای مناسبتری اجاره کند و وقتی قرار مدارهای لازم را با وی گذاشت به مرکز نامه نوشت که صاحبخانه در نظر دارد ملکش را پس بگیرد مگر اینکه کرایهاش اضافه شده و بصورت یکساله پرداخت شود. عوامل ثابت هم در مرکز بلافاصله پاسخ مثبت دادند. وی همچون نجفی به یکباره اجاره بهای محل اقامتگاه را چند برابر افزایش داده اما در واقع رقم بسیار کمتری از سابق به صاحب ملک پرداخت نموده ویرا وادار به امضای اسناد مربوطه نمود. و من به یکباره متوجه شدم مرکز اجاره بهای یکساله را معادل یک میلیون روپیه حواله نموده است. و این در حالی بود که میتوانستیم با این پول ده خانه بسیار زبیاتر و مجللتر از محل اقامتگاه اجاره نمائیم..ثابت بودجه کلانی نیز برای تعمیرات اقامتگاه و ساختمان نمایندگی دریافت کرد که همه را بالا کشید از سوی دیگر من شخصا شاهد بودم که ثابت بودجه سری نمایندگی را که معمولا رقم میلیونی بود (دلار) کلاً بالا کشید. این پول به بعضی از رهبران احزاب پاکستانی و افغانی و نیز مدرسه عارف حسین و بعضی مراکز دیگر پرداخت میشد. ثابت برای کارسازی و تهیه بودجه این قبیل کارها از منابع محلی، مبادرت به فروش ویزا نموده از هر پاسپورتی ۵٠٠ تا ١٠٠٠ روپیه دریافت نمود. عامل اینکار ابتدا خراسانی بود که در پی اعتراض مرکز و یا شکایت عدهایی از ارباب رجوع ادامه دزدیها را بعهده یکی دیگر از کارکنان رسمی و تعدادی دیگر از کارکنان محلی گذاشت و ظیفه ایندسته از کارکنان محلی سخت و دشوار بود چون مستقیما درگیر مسئله بودند. آنها مجبور بودند به درخواست کننده ویزا بگویند برای اینکه با درخواستش موافقت شود باید مقداری پول لای پاسپورت گذاشته آنرا تحویل احمدی متصدی امور کنسولی نمایند. ثابت پولهای حاصله از فروش روادید را که میلیونها روپیه میشد خرج اشخاص و اماکن و مسائلی که بودجه سری بĤنها تعلق میگرفت نمود. یکبار یک نفر آدم متشخص به قسمت کنسولی مراجعه و در مقابل درخواست پول آنچنانی شروع به سر و صدا کرده بیکباره در قسمت کنسولی جنگ تن به تن رخ میدهد و کارکنان محلی مزبور با هموطن پاکستانی خود درگیر میشوند. آن شخص علیرغم عذرخواهیهای بعدی و صدور ویزای رایگان ولکن معامله نشده به مقامات محلی و همچنین تهران شکایت میکند حاصل اینکار اعزام هیأتی از تهران بود که منجر به برکناری کارکنان محلی و تعویض پُست احمدی از کنسولی به اداری و مالی گردید. و چون ثابت قبلاً بودجه سری را طی سفری، به تهران برده و سرمایهگذاری یا جاسازی کرده بود در نتیجه مانده بود پول بعضی از افرادی که بطور ماهیانه مراجعه و حق حساب دریافت میکردند تا انقلاب ولی فقیه را صادر کنند چگونه پرداخت نماید. وی سرانجام در این اواخر چاره کار را این دید که این پولها را پرداخت ننماید. از جمله شخصی بنام مولوی رفیعاالله مؤذن رهبر یکی از احزاب کوچک پشتون و طرفدار ج. ا. ایران همه ماهه چهار هزار روپیه از کنسولگری میگرفت که بار اول ثابت به بهانهایی ویرا به حضور نپذیرفت و از من خواهش کرد از جیب خودم این پول را پرداخت کنم تا بعدا کارسازی شود. بار دوم ویرا بحضور پذیرفت ولی اظهار داشت بودجه لازم از مرکز واصل نشده ماه بعد مراجعه کند پول دو ماه را یکجا بگیرد ماه سوم و ماههای بعد نیز این مولوی مراجعه نموده و ناکام برگشت که آخر سر مجبور شد برای هزینه زندگی و اداره خانوادهاش به طالبان رجوع نموده با آنها همکاری نماید و چون اخبار و اطلاعات زیادی از ایران و مسائل آن و حزب وحدت شیعه داشت خیلی ترقی نموده بعنوان وزیر امور مذهبی طالبان منصوب گردیده عملاً رو در روی ارباب سابق خود قرار گرفت. از جمله افرادی که از نمایندگی پول میگرفتند بعضی از رهبران جهادی تاجیکستان بودند که ثابت قضیه را بشوخی برگزار کرده به یک نحوی دل آنها را بدست آورد که مثلاً بعداً همه را یکجا پرداخت خواهد نمود. آخر سر وقتی فشارها تشدید شد دوباره مجبور گردید احمدی را به سرکار قبلی بازگردانده، فروش ویزا را که کسب کار بسیار پر منفعتی بود از سر گیرد. وی تا آنجا پیش رفت که بعضی از دستگاههای ماهواره اعم از آنتن و گیرنده مربوطه را که زمان شیرخدایی و روحی صفت به کارکنان محلی اعطا شده بود که باصطلاح برنامههای تلویزیون ایران را بگیرند از آنها پس گرفته و بمراکزی که قرار بود توسط وی و بدستور مرکز خریداری و نصب گردد تحویل نمود. وی علیرغم تعمیرات قبلی ساختمان اداری و در پی ارسال گزارشی بمرکز که ساختمان کلنگی نمایندگی در حال فرو ریختن است بودجه کلانی برای تعمیرات اساسی و عمده دریافت و سپس به چند تعمیر جزیی اکتفاء نموده و بعد نیز معلوم نشد آنهمه بودجه اختصاصی به تعمیرات چه شد و به کجا رفت. وی تقریباً تمامی کولرها و وسائل تهویه متبوع نمایندگی و محل اقامتگاه را از رده خارج نموده با دریافت بودجه فراوان وسایل نو خریداری نمود. که بعد هم معلوم نشد وسایل و تجیهزات قبلی چطور به فروش رفت و آیا به مزایده دولتی و رسمی گذاشته شد یا خیر؟ و آخر سر پول حاصله از این کار چه شد. آنچه مسلم است گستاخی بیش از حد ثابت و وَلَع سیری ناپذیر وی برای غارت اموال عمومی متعلق به مردم ایران باعث گردید تقریباً همه کارکنان رسمی و غیررسمی و حتی ارباب رجوع محلی و عادی نمایندگی متوجه وقایعی که در کنسولگری میگذرد بشود. وی تمامی این کارها را بکمک دستیار خود خراسانی و ابوالحسن کارمند محلی نمایندگی انجام میداد. بعد از این دزدیهای کلان بود که خراسانی هم حاضر شد خانهایی اجاره کرده و رزیدانس سرکنسول را تخلیه نماید و اتومبیل دست دومی نیز بخرد و ابوالحسن نیز خانهایی خرید و اتومبیلی که از اتومبیل بعضی از کارکنان رسمی بهتر بود. اما ولع سیری ناپذیر ثابت علیرغم اختلاس آنهمه دلار و روپیه برای خود و اربابانش در مرکز باعث شد وی به بهانههای واهی تعدادی از کارکنان محلی را که حقوق نسبتاً بالاتری نسبت به سایرین داشتند اخراج نموده بدون اعلام این مسئله بمرکز پولهای حاصله از این اخراج کارکنان را همه ماهه در اختیار مراکزی که مجبور بود از محل بودجه سری بدهد بگذارد. وی چندین بار از منهم پول دستی قرض کرده و حتی دستور داد در اختیار تعدادی از اربابرجوع (رابطین خوب ما) بگذارم تا بعداً در مقابل رسیدی که داشتم کارسازی نماید اما هرگز این پولها را تأدیه ننمود. وی از سایر کارکنان نیز مبالغی قرض کرده بود که در پی سفر بازگشت ناپذیرش به مرکز و اعزام بازرسان از مرکز جهت تحقیق و بررسی قضایا علنی گردید. این بازرسان بنا بدرخواست آریاپور و رجائی در غیاب ثابت عازم پیشاور شده بودند که گزارش اینها باعث شد ثابت در مرکز ماندگار گردیده پروندهاش به دادگاه اداری احاله شود و من هرگز نفهمیدم پس از آن چه اتفاقی افتاد. وی به کمک آریاپور باعث قتل عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت شیعه افغانستان نیز شد. اینجا بود که من متوجه شدم بسیاری از اختلافات حزبالهیها عمدتا روی محور مسائل مالی و پیشپا افتاده بوده در مورد مسائل استراتژیک و مهم باهم اتحاد داشته شیوه مشترکی را اتخاذ مینمایند. حجتالاسلام عبدالعلی مزاری رهبر حزب شیعی وحدت افغانستان علاوه بر تسلیحاتی که از رژیم تهران دریافت میکرد فقط برای پرداخت حقوق پرسنل زیردست خود یعنی سربازان و افسران تحت امر، سالیانه پانصد هزار دلار بودجه لازم داشت که این پول از دفتر مقام رهبری توسط نماینده ویژه اعزامی وی پرداخت میشد. گویا در آخرین باری که این پول بوی پرداخت میشود نماینده خامنهایی بوی میگوید مدتی است برای دستبوسی رهبر به تهران نرفته و بهتر است سری به تهران بزند و طی دیداری از خامنهایی از وی تشکر و قدردانی نموده و در اثنای برگزاری سمیناری در مرکز مطالبی بگوید که دولت بتواند تبلیغاتی نموده موجبات جذب سایر ملل اطراف از جمله تاجیکها و غیره را به مقام ولایت فقیه فراهم نماید. وی اینبار برخلاف دفعات گذشته زیربار نرفته در یک حالت عصبی پاسخ میدهد ما نوکر کسی نیستیم که هر وقت و بیوقت احضار نمود پا برهنه و سربرهنه شرفیاف شویم ما نوکر ملت خود هستیم از طرفی مگر آقا موقعیت زمانی و مکانی ما را که بین نیروهای ربانی و اکبری و طالبان در حومه کابل گیر کردیم نمیداند. این گفته به رهبر گران میĤید و دستور میدهد به حساب این آدم گستاخ برسند. بخصوص اینکه در اجرای سیاست موازی و دوگانه وزارت خارجه رژیم، آلترناتیوی قبلاً ساخته و پرداخته شده و تحت عنوان حزب وحدت شاخه حجتالاسلام اکبری در کابل جزو نیروهای اِتئلافی ربانی در قدرت حاکمه شریک میباشد. در این اوضاع و احوال یک قشر در وزارتخارجه با توجه به خدمات قبلی وی خواهان حفظ حیات مزاری و عده ایی دیگر خواهان مرگ وی بودند قشر دوم که در رأس آن طیف آریا بود (از ساواما) برای اینکار سراغ یک افغانی بنام ملا فقیر احمد میروند. این ملا در زمان بحبوبه جنگ ایران و عراق هشت فروند موشک استینگر به ایران میفروشد ولی حزبالهیها پول آنرا بالا میکشند و این فرد قسم میخورد تا انتقامش را از ج. ا. ایران نگیرد آرام و قرار نداشته باشد. در نتیجه درست در روزهائیکه مزاری و نیروهایش بین نیروهای ربانی و اکبری از شمال و نیروهای طالبان در جنوب و منطقه باغ و قصر امانااللهخان ساندویچ شده و کمکم به محاصره در میآمدند به سراغ نمایندگی آمده ابتدا توسط یکی از دستیاران خود بنام ملا ملنگ و سپس شخصاً طی چندین ملاقات با ثابت به ظاهر اعلام میکند کلید نجات حزب وحدت مزاری در حومه کابل در دست وی بوده و وی با توجه به ارتباطاتی که با ملا محمد عمر یک چشم رهبر طالبان دارد میتواند ابتداء زمینه تسلیم مزاری به طالبان و سپس همکاری با آنان جهت سرنگونی ربانی و آخر سر شرکت در قدرت با طالبان را فراهم نماید. من آنروزها بشدت درگیر این مسئله بودم و اطمینان داشتم که در صورت تسلیم مزاری و نیروهایش که عمدتا با زن و فرزندانشان در حومه کابل گیر افتاده بودند به طالبان، آنها بوی رحم نکرده کوچک و بزرگ را از دم تیغ خواهند گذراند. اما ثابت گوشش باین حرفها نبود حتی یکبار بیگدار به آب زده در غیاب ثابت به بروجردی معاون وقت حوزه آسیا و اقیانوسیه وزارت خارجه تلفنی گفتم به ملا فقیراحمد و ملا ملنگ نباید اطمینان کرد و مزاری باید تسلیم ربانی شود. ولی برادران دست به یکی کرده سرانجام برای اینکه دستور رهبر اجراء و سزای گستاخی مزاری به رهبر داده شود در پاسخ التماسهای وی از آنسوی بیسیم که میگفت میخواهد تسلیم ربانی و نیروهای حزب وحدت گروه اکبری گردد بوی دستور اکید داده شد در راستای پیروزی اسلام و مسلمین و حفظ آینده شیعیان افغانستان و شرکت در قدرت با طالبان حتما تسلیم طالبان گردد. وی ناگزیر همین کار را کرده طالبان ابتداء وی و ١٣٠ نفر همراه وی و سپس تعداد زیادی از نیروهای ویرا قتل عام میکنند و تمام اموال و تسلیحات حزب وحدت در مقر مرکزی آنان واقع در منطقه باغ امانااللهخان و موسسه سابق علوم اجتماعی روسیه را تصاحب و زمینه را برای قدرت گرفتن خود در کابل فراهم میسازند. من در غیاب ثابت که بمرکز رفته بود با جانشین وی بنام رجائی جهت دیدار با یکی از رهبران حزب وحدت مقیم پیشاور بنام دکتر طالب عازم حیاتآباد پیشاور شدیم دکتر طالب در آن جلسه بشدت به نماینده رژیم ج. ا. ایران حمله نموده و سخنان عبرتآمیز، مردانه و زیبائی زد که باعث شد نماینده رژیم مثل موش در مقابل این افغانی شرافتمند مچاله شود. وی علناً و آشکارا ج. ا. ایران را عامل بدبختی و نابودی ملت افغانستان و بخصوص شیعیان آن کشور و قوم هزاره نام برد و افزود، بجای شما حتی اگر به پاکستانیها پناه میبردیم مردانهتر از شما با ما رفتار میکردند و اکنون حال و وضعمان بسیار بهتر از این اوضاع رقتبار و غمانگیز فعلی بود و در خاتمه افزود شما بروید نوکری طالبان را بکنید و سراغ ما دیگر نیائید که شماها نفرین شده هستید و نمیخواهیم شومی شما دامن ما و سایر رهبران ما را بگیرد، شماها مسلمان نیستید تظاهر به اسلام میکنید بزرگترین دشمن اسلام و مسلمین شماها هستید شماها قوم ولالظالین هستید. بهرحال آنروز حرفهایی را که یک عمر میخواستم بطور رو در رو با این برادران بزنم اما جرأت نکردم از زبان یک افغانی شجاع و قهرمان شنیدم و فهمیدم که رژیم تهران هیچ پایگاهی در آینده تحولات افغانستان نخواهد داشت مگر قدرت بار دیگر دست مردم ایران افتاده و بدین وسیله آثار شوم تبلیغات آزار دهنده و مسموم صدور انقلاب ولایت فقیه و دو بهمزنیهای قومی و مذهبی برای همیشه از اذهان زدوده شود. کریم خلیلی نیز که بعد از مزاری به رهبری حزب وحدت منصوب شده بود در پی دعوت به رزیدانس رفتار مشابهی بعمل آورده تأکید نمود رفتار غلط بعضی از برادران ایرانی کم اطلاع و ناآگاه راجع به مسائل منطقهایی و بینالمللی باعث شد قوم هزاره که در طول تاریخ و علیرغم سرکوبهای مکرر هرگز شکست نخورده بود با شکست و اضمحلال روبرو شود. بگذریم، در زمان سرکنسولی ثابت تلکسهای واصله حاکی از آن بود که دولت ج. ا. ایران بعلت پرشدن ظرفیت دیگر چندان علاقهایی برای خرید رادیوم و اورانیوم ندارد بلکه عمده علاقه و اشتیاقش را بر خرید ماده دیگری بنام پلاتنیوم متمرکز نموده است یکبار خرم مشاور ارشد وزیرخارجه و یکی ازپشتیبانان پرنفوذ ثابت در مرکز به تنهایی جهت بازدید وارد پیشاور شد، باتفاق ثابت وی را به منطقه بازار آزاد فروش مواد مخدر و اسلحه بردیم وی مطابق معمول هر بازدید کننده رژیم از این منطقه ابتداء چند تا از آن هفتتیرهای خودکار مانند را خریداری نموده سپس سراغ مواد مخدر رفته و از استقبال و برخورد گرم بعضی از قاچاقچیان معروف و عمده این بازارها متوجه شدم جریان قاچاق مواد مخدر توسط عوامل رژیم ازین منطقه به غرب جهت تحصیل پول بادآورده برای هزینههای بودجه سری در اروپا و آمریکا بمنظور سرکوب ایرانیان آزادیخواه کماکان ادامه دارد. ثابت بهیچ عنوان به مسائل افغانستان و سایر مسایل سیاسی منطقه علاقهایی نداشت و تقریباً تمامی کارهای مربوط به تهیه گزارشات کتبی و ارسال تلکسهای محرمانه و غیره را بعهده من گذاشته و عمدتاً حوصلهایی برای مطالعه این گزارشات نیز نداشت. هیچ مطالعهایی هم در خصوص مسائل افغانستان و رهبران آن و سایر رهبران یا احزاب ذینفوذ و مهم منطقه بعمل نیĤورده و بقول همکاران درین خصوص نیز صفر کیلومتر بود. بخاطر همین نیز مجبور بود بمن اطمینان نماید یا کارها را دست من بسپارد البته برای حفظ ظاهر خراسانی و عبدالمنافی دو نفر از کارکنان دیگر را وادار ساخته بود ترجمه روزنامههای اردو و پشتوزبان محلی را که توسط کارکنان محلی انجام میگرفت برای ویراستاری نزد من آورده سپس باسم خود بمرکز ارسال نمایند. کثرت مراجعه این دو تن برای این کار باعث شد به ثابت معترض باشم که این مزاحمتها موجب گردیده من کار ملاقات با اتباع خارجی را که ثابت اکراه داشت انجام دهد نیمهکاره گذاشته یا چند ملاقات را ملغی نمایم یا آنها را وادار به نشستن در اطاق پذیرائی و انتظار طولانی نمایم و گاه با اعتراض آنان مواجه شوم. اصولاً آدمهای تنبل و هیچکاره که از حاصل کار و دسترنج دیگران و به هزینه ملت زندگی میکنند و مثل آخوندها فکرشان برای تداوم این پیشه همیشگی خوب کار میکند ثابت یا بخاطر کار زیاد من با ارباب رجوع فراوان و یا بهر علت دیگر سرانجام بĤن دو دستور داد مزاحم من نشده سعی کنند خودشان کمی کار کنند آنها نیز سراغ یک کارمند محلی بسیار کار کُشته و فارسیدان سابق که بدستور نجفی سابقالذکر اخراج شده بود رفته و با پرداخت دو هزار روپیه در ماه بوی از وی خواهش کرده بودند برای آنها گزارش بنویسد. ظاهراً این کار از زمان نجفی شروع شده و وی گزارشهای این فرد را که فرد اندیشمندی بود بنام خود بمرکز ارسال مینموده است. حالا من نمیدانم اینها چطور باین قضیه پیبرده سراغ وی رفته بودند تا از مخمصه گزارشنویسی که بعلت کمسوادی از عهده آن بر نمیآمدند رهایی یابند. الطاف میرحسین کارمند محلی تحصیلکرده و با سوادی بود که در زمان شاه باستخدام نماییندگی ایران در پیشاور درآمده بتدریج تا آنجا پیش رفته بود که زبان فارسی را با لهجه ایرانی حرف میزد و ترجمههای نشریات محلی را با انشای سلیس فارسی و خطی خوش دیکته میکرد. وی بعنوان تنها کارمند محلی باقیمانده از زمان شاه بسیار مورد احترام مقامات محلی و روسای احزاب و شخصیتهای ذینفوذ ایالت نیز بود. همین کار دست وی داده نجفی که نمیتوانست هیچکس را برتر از خود ببیند تا روزی که در پیشاور مأموریت داشت از وجود وی استفاده نمود و درست در روزهای آخر ماموریتش کارمند محلی مزبور را به بهانه واهی عدم احترام به مافوق اخراج مینماید. وی بیش از این در یک گفتگوی دوستانه با من از اینکه بهرحال بطور غیرمستقیم دارد با نمایندگی دوباره همکاری میکند اظهار خوشحالی کرده بود. یکروز تعدادی از اعضای شورای مرکزی اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاههای ایران جهت بازدید از منطقه و سپس سفر به چین از راه زمینی بالاخص بازدید از استان مسلماننشین سینک یانک وارد پیشاور شدند. من مأموریت پیدا کردم قرار ملاقاتی بین آنان و رئیس دانشگاه پیشاور و رؤسای دانشکدهها و تعدادی از دانشجویان بگذارم. رئیس دانشگاه نیز این قرار ملاقات را تبدیل به دعوت ناهار نمود من هم در پایان متقابلا آنها را به ناهار دعوت کردم. دانشجویان نیز بسیار از این دعوت خوشحال بودند اما تا قضیه را در حضور دو نفر از رهبران آنها که بعدا وارد مبارزات سیاسی گردیده و بسیار معروف شدند با ثابت در میان گذاشتم اخمهایش توی هم رفته اظهار داشت نمایندگی بودجهایی برای اینکارها ندارد ناگزیر دانشجویان مجبور شدند خودشان از پول سفرشان مقداری را جهت پذیرایی از مدعوین دانشگاهی خود صرف نموده و از سفر به چین منصرف شوند. متأسفانه چون ثابت اجازه نداد از مدعوین در محل اقامتگاه پذیرائی شود ناگزیر آنها را به مسجد نمایندگی برده روی زمین نشسته و ناهار محقر را در همانجا صرف نمودند یکی از رهبران دانشجویان که قبلاً ٢۴ ساعتی را در محل اقامتگاه و با ثابت بسر برده بود در یک درددل دوستانه بمن گفت ثابت یادش رفته بود قبله محل اقامتگاه کدام طرفی است و طی این مدت هم ما ندیدیم نماز بخواند. وی در حالی که از بعضی رهبران نظام و تعدادی از رؤسای نمایندگیهای خارج از کشور و کارکنان حزبالهی انتقاد میکرد افسوس میخورد که آنها خیلی زود آلوده مسائل مالی و اختلاس و ثروت اندوزی شده و فاسد گردیدند و وقتی فهمید من فارغالتحصیل دانشکده حقوق بودهام، افزود تعدادی از دانشجویان این دانشکده چند وقت پیش بعنوان کارآموز قضایی به دادگستری رفته بودند که با مشاهده رشوهگیری علنی و بیسوادی بعضی از قضات که عمدتا آخوند بودند و آرای متضادی برای دعاوی مشابه، صادر میکردند، به دانشکده بازگشته برای همیشه از اشتغال در شغلهای قضاوت و وکالت منصرف و به مبارزات سیاسی علاقمند شدند. دانشجویان یاد شده که بخاطر مسائل مالی با اتوبوس عازم این تور تابستانی شده بودند قرار بود یکهفته در پیشاور بمانند و از مناطق مختلف آن از جمله مناطق بازار آزاد و قبایل آزاد بازدید نمایند که به علت درگیری با ثابت منصرف شده راه اسلامآباد را در پیش گرفتند، و بعلت داستانهایی که از شقاوت و بیرحمی ثابت به آخوندزاده سفیر جدید رژیم در اسلامآباد گفته بودند وی بعدها هر موقع مرا میدید بعنوان آقای سنگ زیرین آسیاب و کیسه بوکس خطابم میکرد و ظاهراً دانشجویان مزبور چنین لقبی را بمن داده بودند. اظهارات دانشجوی مزبور مبنی بر نماز نخواندن ثابت مرا به یاد سفری به دهلینو انداخت که عید نوروز دو سال پیش از آن تاریخ باتفاق روحی صفت و خانوادههایمان ترتیب دادیم. سرکنسول ایران در حیدرآباد هند نیز که فردی بنام عادلی بود و لباس روحانی داشت (آخر سر هم نفهمیدم درجهاش چیست. شیخ است یا آیتاالله و غیره) باتفاق خانوادهاش در محل اقامتگاه سفیر (رحیمپور رئیس سابق من در اداره پنجم آسیای غربی بعنوان سفیر رژیم در دهلی منصوب شده بود) دیدیم. رحیمپور سنگ تمام گذاشته و مینیبوس مدرسه نمایندگی را با پلاک سیاسی و راننده محلی در اختیار ما گذاشت. بین راه پسر ١۶-١۵ ساله آخوند مزبور نوارهای پاپ گوش میداد و بسیار هم اهل بزن و برقص بود و هر بار از مینیبوس پیاده میشدیم همچنان در حال گوشدادن به واکمن یک قرِ کمر حسابی میداد. من اصلاً متوجه قضایا نبودم ولی همسرم شب بمن گفت زن و بچه آخوند مزبور نماز نمیخوانند مشکل شرعی هم ندارند منهم تازه یادم افتاد علیرغم سفر از قبل از ظهر تا غروب، هیچکدام از برادران نماز که حین سفر قصر و دو رکعتی است نخواندند. در تمامی طول این سفر که از آگرا و تاج محل شروع شده تا االله آباد و جمشیدپور ادامه یافته و به راجستان و چند منطقه زیبای دیگر منتهی شد، نماز و دعا تعطیل شده در مقابل بتدریج نوار موزیک پاپ از واکمن پسرک به ضبط و پخش صوت مینیبوس منتقل شده و ما تمامی راه را مجبور شدیم موزیک پاپ گوش بدهیم. گاه نیز آخوند مزبور شخصاً داوطلب شنیدن یک موزیک هندی که از رادیو پخش میشد میگردید که ما هم مستفیض میشدیم. البته سرکنسول آخوند یک کلام انگلیسی نمیدانست اما پسرش مختصر چیزهایی میفهمید و از اشعار آنچنانی خواننده هم بسیار لذت میبرد و گاه نیز همچون اِدی مورفی هنرپیشه آمریکایی در حالی که به واکمن گوش میداد ادای خواننده را در آورده و به صدای بلند آواز میخواند. اما همین آخوند به محض بازگشت به دهلی و محل اقامت سفیر بلافاصله ساعت مُچیاش را باز کرده مطابق عادت حزبالهیها که قبل از حرکت بسوی نماز، ساعت و دستبند فلزی و سیکونشان خود را در دست با سروصدا میچرخانند و با دست دیگر تسبیح درشت واستخوانی خود را میگردانند و زیر لب صلوات میفرستند رو به رحیمپور کرده گفت آیا دستشویی خلوت است تا وضوئی گرفته نمازی برگزار کنیم، از اینکه طی این مدت (منتظر بودم بگوید نماز نخواندیم و دلمان برای یک نماز درست و حسابی لک زده، اما وی گفت) نماز قصر خواندیم و مسافر بودیم، خسته شدیم میخواهیم، یک نماز جماعت درست و حسابی بخوانیم. (البته ما هنوز تا بازگشت به محل مأموریتمان مسافر بودیم ولی آخوند مزبور متوجه این مسئله نبود) سفیر و ماها نیز مجبور شدیم پشت سر آقا نماز بخوانیم. من در دل گفتم چون امام فتوی داده در مواقعی که مصلحت اسلام و مسلمین ایجاب کند میتوان نماز و روزه و حتی دین و مذهب و غیره را تعطیل نمود، شاید نماز خواندن ما توی راه صورت خوشی نداشته و یا ممکن بود کفار (هندوها) قصد سوئی به جان آقا داشته و به یکی دیگر از ستونهای فراوان و غیرقابل شمارش دین آسیب برسد، اینست که در همان جلسه و بعد از نماز درِ گوشی از آخوند یاد شده پرسیدم؛ حاجآقا علت اینکه ما هیچکدام توی راه نماز نخواندیم بخاطر فتوای حضرت امام بود یا چیز دیگری در کار بود. وی در حالیکه انگشت سبابهاش را به نشانه ساکت باش روی لبهایش میگذاشت گفت: هر دو؟! و من دیگر جرأت نکردم بپرسم منظور از هر دو یعنی چه؟! بهرحال آخوند شوخی بود و ما که در ابتدای سفر بخاطر همسفر بودن با وی و خانوادهاش بسیار ناراحت و نگران بودیم و سفر و تعطیلات نوروز خود را سوخته و تلف شده تصور میکردیم از اینکه طی راه کاری به کار ما نداشت و از سلام و صلوات و تکبیر و شعار و ازین قضایا خبری نبود بسیار خوشحال بودیم و رحیمپور از اینکه باصطلاح همه مسافران چاق و چله شده، صورتشان گل انداخته است تعجب میکرد. البته حقالسکوت راننده محلی سفارت نیز با یک دستخوش هزار روپیهایی که معادل حقوق ماهیانهاش بود توسط آخوند مزبور پرداخت گردید، و تازه بعد از این سفر و اظهارات دانشجوی مزبور در پیشاور بود که فهمیدم به مصداق آن شعر سعدی در گلستان: نماز و روزه و صلوات و ریش و شعار برای این درکارند تا که آخوندها نانی به کف آرند و به خلوت بخورند. مدتی بعد از رفتن دانشجویان نوبت سمینار رؤسای نمایندگیهای خارج در مرکز که آن سال بجای اسفندماه در اواخر شهریور و اوائل مهرماه برگزار شد رسید و ثابت عازم تهران شد و دو هفته بعد با دستمایهایی از فرامین جدید مقامات مرکز از ولایتی و هاشمی گرفته تا خامنهایی به پیشاور بازگشته جهت دیکته آنها به همکاران جلسه اضطراری تشکیل داد. وی از ذکر اسامی خودداری نموده اظهارات عناصر رده بالای رژیم را خلاصه نمود، که اینجا با توجه به تکراریبودن بعضی از آنها به چند مورد بسیار مهم اشاره میکنم: - فراریان، عناصر وابسته به قدرتهای خارجی بوده و اربابان از وجود آنها جهت فشار و اعمال نفوذ علیه نظام استفاده میکنند. استراتژی نظام در این خصوص همچون سابق ایجاد اختلاف بین آنان و تشکیل گروههای موازی یا تجزیه آنان به گروههای کوچک چند یا تک سلولی است. تاکتیک حصول به این مقاصد نیز در دستور العمل شماره ١١۴/١ به نمایندگیها ارسال شده است. (متاسفانه هر کار کردم و علیرغم اینکه مدتی خودم سرپرست موقت نمایندگی بودم و به برخی از اسناد مهم دسترسی داشتم نتوانستم باین دستورالعمل دسترسی پیدا کنم). - تعداد عوامل مفسد و مُرتد و مُحارب به ١٩٢ تن کاهش یافته برادران مشغول آخرین بررسیها هستند و بعدا نتیجه نهایی اعلام و آخرین لیستها به نمایندگیهای مهم ارسال میشود. (من در یک فرصت طلایی برای چند لحظهایی و در حضور ثابت این لیست را در اطاق اقدام دیدم وی از من پرسید چند نفر از آنها را میشناسم و من بنظرم رسید هیچ چهره مشهور و معروفی در آن لیست نیست یا حداقل من نشناختم، بگفته ثابت برخورد با این قبیل افراد مشابه برخورد با سلمان رشدی خواهد بود. اما حکومت لیست آدمهای سرشناس را حذف کرده و تعیین تکلیف آنها را به بعد موکول ساخته و در مقطع فعلی بخاطر انتقاد شدید محافل بینالمللی این قبیل مسائل را موقتاً بعهده تعویق انداخته است. به گفته وی در حال حاضر نظام دیگر به ستارهها کار ندارد و با آنها کار دارد که کسی آنها را نمیشناسد و در حال ستارهشدن میباشند. وی افزود اغلب آن اسامی جزو کمیته دفاع از رشدی بوده یا در نشریات خارجی علیه نظام قلمفرسائی داشته یا مسئول نشریات درجه دو و سه یا چاپخانههایی هستند که تازه راه افتاده و کُتب ضالّه که بیشتر رنگ و بوی مذهبی دارد چاپ میکنند و لطماتی که به نظام میزنند جبرانناپذیر است). (سال بعد خبر ترور جانگداز استاد نازنینم دکتر رضا مظلومان را شنیدم و از طریق رادیوهای خارجی متوجه شدم وی اسم خود را عوض کرده و اسم جدید وی یکی از اسامی اول لیست مزبور است که به ترتیب حروف الفبای فارسی تنظیم شده است و من متأسفانه نمیدانستم استاد سابق من در دانشکده حقوق در درس جامعهشناسی کیفری مسئول یک نشریه با گرایشات زردشتی با اسم و مشخصات جدید بوده است). - برادران در هلند ابتکار جالبی بخرج دادهاند از جمله لیستی از اسامی و مشخصات ضدانقلابیون و فراریان تهیه کرده سپس در جریان تظاهرات مقابل سفارت با دوربینهای مخفی از آنها فیلم برداری شده و برخی از عوامل فعال و برجسته آنها شناسایی شدهاند. اکنون برای هر کدام از آنها پروندهایی در سفارت تهیه شده و نوع فعالیتها و ارتباطات آنها با گروهها و احزاب بطور خلاصه و بشکل کُدگذاری در اوراق و کارتهای مربوطه قید میگردد قرار است در همه نمایندگیها اینکار انجام یا تکمیل شود. - مقام ریاست جمهوری (هاشمی) دستور دادند ایرانیها از هر قشر و طبقه تشویق شوند سفری به ایران نمایند بعد از دو الی سه سال اسامی و لیست کامپیوتری پروازها به مقامات خارجی کشور متوقففیه ارائه و سعی خواهد شد بĤنها اثبات شود ایران امنترین کشور دنیا بوده اینهم مدرکش، حالا که آنها باین راحتی بایران رفتوآمد می کنند چرا کماکان به عنوان پناهنده شناخته شوند و از تسهیلات این دولتها استفاده کنند سعی داریم بعضی از این عوامل را پس از مدتی از اینجا مانده و از آنجا رانده نمائیم تا ناگزیر شوند داوطلبانه در خدمت نظام باشند. - برادر ولایتی با استناد به گزارش یکی از رؤسای نمایندگیها در اروپا باصطلاح دکترین طعمه را بکار بردند که دشمن سعی دارد نظام الهی ما را با درِ باغ سبز نشان دادن باصطلاح گرفتار طعمه نماید مثلاً آمریکا و حتی اسرائیل درمحافل دیپلماتیک صحبت از اعاده بدهیهای خود در زمان شاه به ایران میکنند بشرطی که ما با آنان وارد مذاکره بشویم میخواهند ما را در دام بیاندازند و آبروی ما را نزد نیروهای انقلابی در سرتاسر دنیا از بین ببرند. خوشبختانه این ترفند کشف و خنثی شده است. - برادران رمز گفتند تلکسهای محرمانه رمز که مخابره میشوند بعد از مدتی توسط آمریکائیها و دستگاههای پیشرفته کامپیوتری کشف میشوند لذا قرار شده از این پس عمدتا اخبار تا حد محرمانه و تحلیلها تا حد خیلی محرمانه مخابره شوند و گزارشات یا اخبار و تحلیلهای سری و بکلی سری توسط پیک نفر به تهران و بالعکس حمل گردد. - توصیه ما به برادران این است که سعی کنند دشمن در انزوا قرار بگیرد زیاد درمورد آن بزرگنمایی و تبلیغ نشود تا بتدریج اسم آن از رسانههای گروهی حذف شود البته این گفته باین معنی نیست که دشمن حقیر و ناچیز شمرده شود. - سعی کنید در اثنای انتخابات محل اعم از مجلس و شهرداریهای محل متوقففیه فعال باشید (مفهوم این دستور و علت آنرا متوجه نشدم احتمالاً باید منظورشان این باشد که مثلاً در چنین انتخاباتی علیه کاندیداهای مخالف رژیم شایعه پراکنی یا شانتاژ نمایند). - سعی کنید با انجمنهای دیگر شیعه یا انجمنهای سُنی غیروابسته به دربار سعودی همکاری نزدیک تا حد اتحاد داشته باشید. - دنیا دنیای تبلیغات است همه چیز شده تبلیغات. همĤهنگ یک چیزی را بزرگ با یک چیزی را کوچک میکنند. عمیقتر و دقیقتر برخورد شود. برادران مواظب باشید مبادا با ضد تبلیغ کسی را بزرگ و چهره کنند مخالفین نظام قبل از چهره شدن باید بسزای خود برسند. دشمن با بزرگ و چهرهکردن بعضی از عناصر ضدانقلاب مشکلات عدیدهایی برای نظام ما ایجاد کرده است. اینها را نه میتوان تنبیه نمود و نه میتوان مانعشان شد، مهار آنها برای بچه حزبالهیهای ما مشکل شده، سازمانهای ضداسلامی حقوق بشر هم در کمین این کارها نشستهاند. باید خیلی مراقب بود و زیرکانه عمل کرد. باید ارتباط بسیار خوبی با آدمهای استخواندار اعم از غیرمسلمان، اهل تسنن و غیره داشته باشید تا به کمک اینها آن فتنهها را خنثی کنید. - حالا که سیاست پشتیبانی جایگزین سیاست فلسطینی شده باید سعی شود از عناصر ناراضی از مصالحه اعراب و رژیم صهیونیستی و نیز از وجود برادران بُسنی و افغان و دیگران اعم از سیاهپوست و تیرهپوست و غیره در راستای منافع نظام حداکثر بهرهبرداری بعمل آید. مقام معظم رهبری فرمودند هر چقدر بخواهیم درین مورد میتوانیم خرج بکنیم. - برادران، دنیای خانه و اهل بیت خانه محدود است ظرفیت ندارند لذا نباید مطالب را با اهل خانه در میان گذاشت در بعضی جاها حرفهایی با اهلخانه زده شده و اشتباهاتی رخ داده و لطماتی وارد آمده که باید جلوگیری شود. در رابطه با منطقه خودمان، نصراالله بابر وزیر کشور کابینه خانم بوتو، ژنرال حمید گُل رئیس سابق ضداطلاعات ارتش پاکستان، ریچارد اسمیت سرکنسول آمریکا در پیشاور و خانم رابین رافائل معاون منطقهایی وزارت خارجه آمریکا به اتفاق مبتکر طرح طالبان افغانی بوده و از وجود عوامل ناراضی همچون پسران مولوی منصور (این شخص رهبر حزب انقلاب اسلامی افغانستان و یکی از معدود رهبران پشتون بود که از طرفداران سرسخت رژیم تهران بشمار میرفت همزمان با شکلگیری حکومت مجاهدین در کابل توسط عوامل حکمتیار ترور شد و در پی نزدیکی حکمتیار به رژیم تهران پسران منصور به طالبان پیوستند تا باصطلاح انتقام پدرشان را از رژیم تهران بگیرند) و عوامل سپاه صحابه طرفدار سعودیها استفاده کرده تشکل آمریکایی سعودی طالبان را بوجود آوردهاند تا حکومت طرفدار ما در کابل را سرنگون سازند از نظر مقام معظم رهبری این عوامل از مفسدین درجه اول هستند. (البته روزنامههای طرفدار آمریکا در پاکستان سعی میکردند طالبان را آمریکایی نام ببرند تا رژیم از نزدیک شدن به آنها خودداری نماید. متأسفانه درین مورد نیز مثل هزاران مورد دیگر رژیم با سیاست انحرافی دشمنی با آمریکا و همه تقصیرها را بگردن آمریکا و اسرائیل انداختن از سیاست رئالیستی و عقلائی دور شده سیاست خارجی کشور را مبتنی بر پیش داوریهای نادرست و کاملاً برعکس مبتنی ساخت بیشتر این پیشداوریها مبتنی بر شعار و وهم و خیال بود البته دولت پاکستان نیز دست به ابتکار جالبی برای انحراف تحلیلها و نتیجهگیریهای مقامات رژیم و بخصوص کارشناسان سیاسی مقیم پاکستان زد از جمله در طول شکل گیری نهضت طالبان برای انحراف توجه زعمای رژیم از ماوَقَع قضیه ملا محمد گُل در منطقه قبایل را بوجود آورد و مدعی شد وی شورش نموده و افکار جالبی ارائه نموده که نزدیک به افکار بنیانگذار ج. ا. ایران است این قضیه برای سفیر و سرکنسولهای رژیم مسئله جالبی بود در نتیجه زمانی متوجه شدند نهضتی بنام طالبان شکل گرفته که دیگر دیر شده بود). - در مرکز لزوم بازنگری مجدد با دوستان شیعه منطقه مطرح شد، صحبت از دوستان جدید بود و مختص نبودن همه کمکها به شیعیان و اینکه فدرالیسم در افغانستان تا چد حد بنفع ما است و چرا مزاری و دوستم خواهان سیستم فدرال بودند. - حدود ٢۵٠ پاسپورت سیاسی برای بیگانگانی که در خدمت ما هستند صادر شده است اکثر آنها کماکان درخدمت نظام هستند اما عدهایی عوامل مشکوک بین آنها پیدا شده که باید شناسایی و پاسپورتشان اخذ شود. (رژیم برای بعضی اشخاص خارجی از جمله تعدادی از افغانها، تاجیکها، حزباالله لبنان ونیز تعدادی از تروریستهای بینالمللی پاسپورت سیاسی که عمدتاً باید در اختیار دیپلماتها باشد صادر نموده تا هنگام سفر از مصونیت سیاسی برخوردار بوده در انجام وظایف مُحوله با مشکل بازدید بدنی و تفتیش وسایل همراه مواجه نشوند). - ما از تجزیه و تقسیم بعضی از احزاب خارجی که در خدمت ما هستند از جمله حزب وحدت افغانستان دستĤوردهایی داشتیم آنها برای انجام نظریات ما مجبور به رقابت با یکدیگر شده در نتیجه بیش از سابق در خدمت خواستههای نظام قرار گرفتند. - دخالت ما در مناطق بحران، عمق استراتژیک برای سیاست خارجیمان ایجاد میکند برای مثال تحقق صلح در خاورمیانه (اعراب و اسرائیل) و اروپا (منظور صلح بین صربها و بُسنی هرزکوین است) باعث میشود ما وزنه سیاسی خود را از دست داده از بازیگران اصلی نباشیم بازیگر اصلی بودن موجب میگردد دنیا روی ما حساب کند. - برادران اداره محرمانه توصیه کردند بخش عملیات برون مرزی در اطاق اقدام نمایندگیها تقویت گردد. ثابت افزود: صحبت از استراحت فعلی برای درگیریای که بعداً به وقوع خواهد پیوست بود ما منتظر دستورالعملش هستیم. (اطاق اقدام در محل نمایندگیها جایی است که مأمورین ثابت مقیم خارج با مأمورین موقتی که جهت اجرای مقاصدی وارد میشوند در آن اطاق جمع شده، و تصمیمهای مهمی اتخاذ و وظیفه هر کس را مشخص میکنند. این اطاق بسیار مجهز بوده و تقریباً ورود به آن توسط عناصر غیرخودی غیرممکن است. لابد خواننده بخاطر دارد که یکبار در اطاق اقدام نمایندگی پیشاور راجع به سرنگونی یک هواپیما تصمیم گرفته شد). - یکی از برادران میگفت اگر دکترین حاکمیت فردی استالین و حاکمیت محدود برژنف و حاکمیت دستهجمعی خروشچف و گلاسنوست و پروسترایکای گورباچف در غایت امر کمونیسم را به نفع غرب متحول ساخته در وجود فرد لیبرال و دموکرات مĤبی چون یلتسین خلاصه گشت، ما نیز باید همانطور که از برنامه مشی مصالحه ملی دکتر نجیب به نفع منافع نظام استفاده نموده و عوامل خود را در کابل روی کار آوردیم از این موقعیت استفاده و بیش از اینها در جماهیر سابق شوروی فعال باشیم این دخالتها برای ما عمق استراتژیک و بهرهبری سیاسی ایجاد و آینده مسائل این منطقه را به نفع نظام متحول مینماید. - یکی از برادران از نروژ خبری از یک جلسه خصوصی آورده بود که قرار شد سایر برادران نیز بهمین نحو عمل نموده سعی در نفوذ در برخی جلسات خصوصی نموده و اطلاعات ذیقیمت را به مرکز مخابره کنند. ظاهراً یک پروفسور در نروژ دکترینی آورده و باصطلاح به جدایی مناطقی چون ناگورنه قرهباغ _چچن و در مورد ما کردستان صحه گذاشته است. (منظور ثابت احتمالاً پروفسور کارل یاکوبسن استاد روابط بینالمللی نروژ و صاحب دکترین حقوق بینالملل خود مختاری است که حقوق اقوامی را که خواهان خودمختاری هستند، به رسمیت شناخته است. - یکی از علل طولانی شدن جنگ داخلی در افغانستان کمک پاکستان و ما به گروههای مختلف مجاهدین است هدف ما از اینکار (یعنی تداوم جنگ داخلی افغانستان) استفاده ازین فرصت جهت حصول به بازارهای بِکر و دست نخورده جماهیر آسیای میانه و تبدیل بندر امامخمینی در خلیجفارس به یک بندر بینالمللی جهت صدور کالا به جماهیر مزبور میباشد. پاکستانیها نیز قصد دارند مانع اینکار شده و بجای آن از جادههای قندهار و هرات جهت صادرات و واردات کالا به جماهیر آسیای میانه و بالعکس و در نیتجه رونق اقتصادی خود استفاده کنند. قرار شد هلالاحمر جمهوری اسلامی ایران و بعضی نهادهای دیگر که مسائل حفاظتی و امنیتی نظام را بعهده دارند همکاری نموده متفقاً دست به اقداماتی بزنند که هر نوع شبهه جنگخواهی ما در افغانستان از بین برود. قرار است در ادامه برنامههای قبلی در داخل افغانستان و هم در مناطق مهاجرنشین پاکستان برخی تسهیلات بهداشتی، رفاهی، دارویی، غذایی در اختیار افاغنه گذاشته شود و برای تبلیغات همه جانبه نیز درین مورد اقدام شود. - ثابت افزود برادران هند گزارشی دادند که مورد توجه قرار گرفت. ظاهراً علت تضییقات به زبان فارسی در شبه قاره ترس آنها از صدور انقلاب اسلامی در میان شیعیان بوده در نتیجه قرار شد اقداماتی در این مورد بعمل آمده و از تبلیغ مستقیم جلوگیری شود. (یکی از مقامات ایران دوست و دلسوز پاکستانی در یک گفتگوی خصوصی در دانشگاه پیشاور بمن گفت لطمهایی که رژیم ج. ا. ایران بعلت عملکرد ناشیانه، تهاجمی و ضدایرانی به فرهنگ اصیل و زبان ایرانی در منطقه زد، غیرقابل جبران است. قبلاً زبان فارسی زبان درباری، علمی و محافل روشنفکری و ادبی پاکستان بود و هر صاحب سوادی سعی میکرد در سخنرانیهایش و حتی مبارزات انتخاباتی چند شعر فارسی بخواند و باین مسئله افتخار میکرد ضمنا بیشتر از ٪٣٠ مردم این کشور هم فارسی زبان بودند و در منازل خود فارسی حرف میزدند اما بعضی اقدامات وزارت ارشاد و عملکرد مأمورین نمایندگیهای رژیم باعث شد حرفزدن به فارسی یا اشاره به آن نوعی جرم و جنایت و نشانه وابستگی به رژیم ترور و وحشت تهران تلقی شود). - ثابت افزود قرار شد تبلیغات مستقیم و همچنین اقدامات مستقیم کاملاً ملغی شده از این پس هر اقدامی که در راستای منافع عالیه نظام انجام میگیرد توسط رابطین دوم و سوم و چهارم و کاملاً غیرمستقیم انجام گیرد تا اگر چیزی هم علنی شد کسی نفهمد منبع امر کجا است. (این اظهارات ثابت آنموقع کمی مبهم بود اما انفجار یک اتومبیل محتوی بمب در تأسیسات نظامی آمریکا در عربستان که حدود دو ماه بعد از این جلسه انجام گرفت و شادی و شُعف و جشن و سرور و میهمانی برادران را در پی داشت مفهوم اظهارات فوق را روشنتر نمود). - ثابت در آخر افزود یکی از برادران به نقل از منابع ضدانقلاب متنی را قرائت کرد و افزود بیان مکرر این قبیل مسائل آنهم از زبان خود آنها باعث میشود بعضی عوامل که مخالف سیاست ضدصهیونیستی ما هستند دچار شک و تردید شده از پیچ و مهره گذاشتن جلو پای ما منصرف شوند آن جمله این بود و ما هم باید ازین پس در حوزه مأموریت خود ازین کارها بکنیم:... طبق قرارداد الجزایر در روزهای آخر خرداد ١٣۵۵ خط میانه رود (اروندرود) خط مرزی دو کشور ایران و عراق اعلام شد. انعقاد قرارداد الجزایر از نظر اسرائیل مردود شناخته شد زیرا بارزانی و بطور کلی اکراد از فعالیت علیه صدام باز ماندند و اسرائیلیها گفتند که از پُشت به آنها خنجر زده شده است. بعداً جلسه مشابهی در اسلامآباد تشکیل شده و آخوند زاده سفیر رژیم دو مطلب زیر را به مطالب قبلی افزود. - قرار است دانشگاه امام جعفر صادق دانشجوی خارجی بپذیرد و بتدریج تبدیل به یکی از دانشگاههای معتبر منطقه گردد. بهتر است هرچند وقت یکبار دانشجویان خارج را دعوت کنید بروند و از دانشگاه جعفرصادق بازدید کنند. دانشگاه دارای کتابخانه و خوابگاه مجهز هم هست و معارف اسلامی یاد میدهد. فعلاً هم تعداد ده بورسیه برای دانشجویان پاکستانی در نظر گرفته شده اینها بعدا از ابزار ما بوده و به نظام وفادار خواهند بود. - یکی از برادران از دانشگاه هاروارد گزارش جالبی فرستادند گفتهاند قرن نوزده قرن فروپاشی حکومتهای ملی قرن بیستم قرن برخورد ایدئولوژیها بوده قرن آینده قرن برخورد تمدنها خواهد بود که شامل هفت تمدن عمده میباشد: مسیح، اسلام، کنفسیوس چین، شنتوی ژاپن، فرهنگ و تمدن لاتین و آمریکای جنوبی. ظاهراً تأکید بر این است که برخورد تمدنها از برخورد ایدلوژیها خطرناکتر خواهد بود. در نتیجه باید مراقب بود و اطلاعات خود را در این مورد تکمیل نمود. برادرانی که زبان خارجی میدانند درین مورد مطالعه نموده گزارشی تهیه و بمرکز و اسلامآباد ارسال نمایند. (لازم به یادآوری است که هامیلتون از گروگانهای سابق سفارت آمریکا در تهران و استاد فعلی دانشگاه هاروارد اخیراً کتابی در این مورد نوشته که احتمالاً در زمان آخوندزاده یا بحث این موضوع در آنزمان بخاطر این بوده که هامیلتون قبل از چاپ کتابش آنرا بصورت جزوه درسی تدریس میکرده است و من آنموقع متوجه نشدم منظور ازین اظهارات چیست اما چون خیلی بر اهمیت آن تأکید شد در یادداشتهای روزانهام نوشتم. اکنون همه میدانند که در آخرین اجلاس مجمع عمومی (١٩٩٨ (بحث گفتگوی تمدنها بهمین خاطر بعنوان دکترین خاتمی رئیس جمهور رژیم مطرح و تصویب شده است).