۱۳۹۶ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

خش ششم (4 (ماموریت دائم در پاکستان در میان محافل دیپلماتیک استان سرحد که عمدتا دیپلماتهای سازمان ملل و کشورهای افغانستان، آلمان، آمریکا و انگلستان بودند ثابت علاقمند شد با دیپلمات آلمانی در محل بنام بلیدورن ملاقات کند معمولاً در این گونه موارد میزبان تا درب ورودی ساختمان به استقبال میهمان خود رفته ویرا تا اطاق پذیرایی راهنمایی میکند ولی ثابت علیرغم توضیحات من درین مورد بجای خود مرا برای استقبال، مأمور نموده و وقتی بلیدورن وارد اطاق وی شد بدون اینکه از پشت میز کارش بلند شود بوی تعارف نمود در مقابل میز وی روی صندلی بنشیند و در تمام این مدت نیز بصورت اُستاد و شاگرد با وی رفتار نمود و اولین باری بود که من نفهمیدم ایندو نفر بهمدیگر چه گفتند چون وی کمی آلمانی میدانست. ولی از نوع خداحافظی و چهره برافروخته بلیدورن فهمیدم ازین ملاقات بسیار رنجیده خاطر است. وی از جمله دوستان من در محافل دیپلماتیک بوده بطور نوبتی هر هفته با یکدیگر ملاقات میکردیم. یکهفته من بدفتر کار وی میرفتم و هفته بعد وی در دفتر کار من حاضر میشد، و انصافاً هم اطلاعات خوبی از محافل دیپلماتیک پاکستان میآورد. چون هفتهایی یکبار در جلسه سفارتشان در اسلامآباد شرکت میکرد. و هرچند وقت یکبار نیز از مناطق مختلف افغانستان بازدید مینمود. اما آریاپور و رجایی و بعضی مواقع ثابت چون انگلیسی بلد نبودند از این ملاقاتها نگران و ناراضی بودند. در یکی از این ملاقاتها بلیدورن بطور خیلی سربسته بمن تفهیم نمود که ثابت در ملاقات آنروز از وی بخاطر رفتار دولت متبوعش با وی هنگام تصدی نمایندگی برلنغربی گلایه نموده است. (من بعداً نیز درین مورد تحقیقاتم بجائی نرسید و در عینحال صورت خوشی نداشت که از یک بیگانه در مورد هموطنم ولو هرکس که باشد تحقیق و بررسی یا جاسوسی نمایم فقط همین را میدانستم که وی بعنوان عنصر نامطلوب از آلمان اخراج شده است). یکبار دیگر جلسه هفتگی نسبتا مهمی با مقدمات قبلی و بهمان شیوهایی که قبلاً شرح داده شد تشکیل و در پی ساعتها مذاکره آخر سر متوجه شدیم بانک مرکزی به کاغذهای مخصوص دسترسی پیدا کرده و با استفاده از آنها قریب به چهار، پنج میلیارد دلار تقلبی (اسکناس صددلاری) چاپ کرده که با دلار حقیقی مو نمیزند و تاریخ چاپ این دلارها هم ١٩٩٢ بوده و برادران باید متوجه باشند چنین دلارهایی را به ایران نبرند و با دلارهای واقعی در پاکستان خرد کنند و برای اینکه کسی پی به واقعیت امر نبرد، شایسته است ابتدا این دلارها را به روپیه پاکستان تبدیل نموده سپس بعد از مدتی مجددا آن روپیهها را به دلار واقعی مبدل سازیم. که البته هر کسی درین خصوص چند روپیهایی متضرر میشود. اما بهتر از آنستکه دلار تقلبی به کشور وارد شود من از آن روز به بعد شاهد بودم که چه پولهای هنگفتی در بازار صرافان پیشاور خرید و فروش شده سپس دسته دسته پولهای خریداری شده به ایران ارسال میشود. در این جلسه نیز آریاپور در مورد سری بودن این مسئله هشدار داده و از اینکه چنین مسئله مهمی در یک جلسه عمومی بحث شده بشدت انتقاد نمود و برای اینکه رد گُم کند افزود چنین مسئلهایی شایعه بوده و صحت ندارد اما روزهای بعد همه متوجه بودند که چگونه وی با عجله بودجه سری خود واصله ازمرکز را بهمان سبک گفته شده از سوی ثابت در بازار به دلار واقعی تبدیل میسازد. به جرأت میتوانم قسم بخورم که ثابت و خراسانی در حالی وارد مأموریت پاکستان شدند که آه در بساط نداشتند و در حالی آنجا را ترک گفتند که ظرف یکسال میلیاردر شده بودند. بخصوص ثابت بسیار فربهتر از خراسانی بمرکز بازگشت. چند نمونه از شاهکارهای آنچنانی ثابت عبارتند از: قرار بود اتومبیل تشریفات نمایندگی بفروش رفته بجای آن اتومبیل بنز نو و شیکتری از آلمان خریداری شود. لازم به یادآوری است که اتومبیلهای نمایندگی ایران در خارج بدون پرداخت گمرگ و مالیات خریداری شده پس ازگذشت دوره معین (در پاکستان ۵ سال) میتوان آنها را به چند برابر قیمت در بازار آزاد تبدیل به احسن نمود. از شانس ثابت به محض ورود وی به نمایندگی نوبت فروش اتومبیل تشریفات نمایندگی رسید و وی به کمک ابوالحسن آنرا به چند برابر قیمت فروخت اما صورتجلسهایی که به تهران ارسال شد حاکی از رقم ناچیزی بود که عنوان فروش لوازم اسقاطی بخود گرفت. جریان هم از این قرار بود که در فاصله انجام معامله و تحویل آن به خریدار تعمداً سپر عقبی اتومبیل بنز نمایندگی به دیواری در حومه شهر زده شد تا بهانهایی برای تصادفی و اسقاطی ذکر کردن اتومبیل در صورتجلسه فروش باشد. اما خریدار با توجه به بیمهبودن اتومبیل اولا خسارت لازم را از بیمه گرفت و ثانیا با رقم اندکی آنرا تعمیر نمود و در ازای این سود مختصر موافقت نمود سند مربوطه را امضاء نماید. ثابت بعد با موافقت مرکز در مورد سفارش قبلی خرید اتومبیل تغییراتی داده و بعد با دستبردن در سند آنرا بخاطر این تغییرات جزیی به چند برابر قیمت معمولی تغییر رقم داده از هر دو معامله سود کلانی به جیب زد. واسطه این اعمال ابوالحسن منشی محلی نمایندگی بود و چون چند هزار روپیه نیز نصیب وی میگردید وی آنروزها اصلاً در محل کارش حاضر نشد و به سُراغ معاملات فوق رفت. ثابت در یک اقدام دیگر با فرا خواندن صاحب ملک اقامتگاه بوی اعلام نمود میخواهد آنرا پس بدهد و جای مناسبتری اجاره کند و وقتی قرار مدارهای لازم را با وی گذاشت به مرکز نامه نوشت که صاحبخانه در نظر دارد ملکش را پس بگیرد مگر اینکه کرایهاش اضافه شده و بصورت یکساله پرداخت شود. عوامل ثابت هم در مرکز بلافاصله پاسخ مثبت دادند. وی همچون نجفی به یکباره اجاره بهای محل اقامتگاه را چند برابر افزایش داده اما در واقع رقم بسیار کمتری از سابق به صاحب ملک پرداخت نموده ویرا وادار به امضای اسناد مربوطه نمود. و من به یکباره متوجه شدم مرکز اجاره بهای یکساله را معادل یک میلیون روپیه حواله نموده است. و این در حالی بود که میتوانستیم با این پول ده خانه بسیار زبیاتر و مجللتر از محل اقامتگاه اجاره نمائیم..ثابت بودجه کلانی نیز برای تعمیرات اقامتگاه و ساختمان نمایندگی دریافت کرد که همه را بالا کشید از سوی دیگر من شخصا شاهد بودم که ثابت بودجه سری نمایندگی را که معمولا رقم میلیونی بود (دلار) کلاً بالا کشید. این پول به بعضی از رهبران احزاب پاکستانی و افغانی و نیز مدرسه عارف حسین و بعضی مراکز دیگر پرداخت میشد. ثابت برای کارسازی و تهیه بودجه این قبیل کارها از منابع محلی، مبادرت به فروش ویزا نموده از هر پاسپورتی ۵٠٠ تا ١٠٠٠ روپیه دریافت نمود. عامل اینکار ابتدا خراسانی بود که در پی اعتراض مرکز و یا شکایت عدهایی از ارباب رجوع ادامه دزدیها را بعهده یکی دیگر از کارکنان رسمی و تعدادی دیگر از کارکنان محلی گذاشت و ظیفه ایندسته از کارکنان محلی سخت و دشوار بود چون مستقیما درگیر مسئله بودند. آنها مجبور بودند به درخواست کننده ویزا بگویند برای اینکه با درخواستش موافقت شود باید مقداری پول لای پاسپورت گذاشته آنرا تحویل احمدی متصدی امور کنسولی نمایند. ثابت پولهای حاصله از فروش روادید را که میلیونها روپیه میشد خرج اشخاص و اماکن و مسائلی که بودجه سری بĤنها تعلق میگرفت نمود. یکبار یک نفر آدم متشخص به قسمت کنسولی مراجعه و در مقابل درخواست پول آنچنانی شروع به سر و صدا کرده بیکباره در قسمت کنسولی جنگ تن به تن رخ میدهد و کارکنان محلی مزبور با هموطن پاکستانی خود درگیر میشوند. آن شخص علیرغم عذرخواهیهای بعدی و صدور ویزای رایگان ولکن معامله نشده به مقامات محلی و همچنین تهران شکایت میکند حاصل اینکار اعزام هیأتی از تهران بود که منجر به برکناری کارکنان محلی و تعویض پُست احمدی از کنسولی به اداری و مالی گردید. و چون ثابت قبلاً بودجه سری را طی سفری، به تهران برده و سرمایهگذاری یا جاسازی کرده بود در نتیجه مانده بود پول بعضی از افرادی که بطور ماهیانه مراجعه و حق حساب دریافت میکردند تا انقلاب ولی فقیه را صادر کنند چگونه پرداخت نماید. وی سرانجام در این اواخر چاره کار را این دید که این پولها را پرداخت ننماید. از جمله شخصی بنام مولوی رفیعاالله مؤذن رهبر یکی از احزاب کوچک پشتون و طرفدار ج. ا. ایران همه ماهه چهار هزار روپیه از کنسولگری میگرفت که بار اول ثابت به بهانهایی ویرا به حضور نپذیرفت و از من خواهش کرد از جیب خودم این پول را پرداخت کنم تا بعدا کارسازی شود. بار دوم ویرا بحضور پذیرفت ولی اظهار داشت بودجه لازم از مرکز واصل نشده ماه بعد مراجعه کند پول دو ماه را یکجا بگیرد ماه سوم و ماههای بعد نیز این مولوی مراجعه نموده و ناکام برگشت که آخر سر مجبور شد برای هزینه زندگی و اداره خانوادهاش به طالبان رجوع نموده با آنها همکاری نماید و چون اخبار و اطلاعات زیادی از ایران و مسائل آن و حزب وحدت شیعه داشت خیلی ترقی نموده بعنوان وزیر امور مذهبی طالبان منصوب گردیده عملاً رو در روی ارباب سابق خود قرار گرفت. از جمله افرادی که از نمایندگی پول میگرفتند بعضی از رهبران جهادی تاجیکستان بودند که ثابت قضیه را بشوخی برگزار کرده به یک نحوی دل آنها را بدست آورد که مثلاً بعداً همه را یکجا پرداخت خواهد نمود. آخر سر وقتی فشارها تشدید شد دوباره مجبور گردید احمدی را به سرکار قبلی بازگردانده، فروش ویزا را که کسب کار بسیار پر منفعتی بود از سر گیرد. وی تا آنجا پیش رفت که بعضی از دستگاههای ماهواره اعم از آنتن و گیرنده مربوطه را که زمان شیرخدایی و روحی صفت به کارکنان محلی اعطا شده بود که باصطلاح برنامههای تلویزیون ایران را بگیرند از آنها پس گرفته و بمراکزی که قرار بود توسط وی و بدستور مرکز خریداری و نصب گردد تحویل نمود. وی علیرغم تعمیرات قبلی ساختمان اداری و در پی ارسال گزارشی بمرکز که ساختمان کلنگی نمایندگی در حال فرو ریختن است بودجه کلانی برای تعمیرات اساسی و عمده دریافت و سپس به چند تعمیر جزیی اکتفاء نموده و بعد نیز معلوم نشد آنهمه بودجه اختصاصی به تعمیرات چه شد و به کجا رفت. وی تقریباً تمامی کولرها و وسائل تهویه متبوع نمایندگی و محل اقامتگاه را از رده خارج نموده با دریافت بودجه فراوان وسایل نو خریداری نمود. که بعد هم معلوم نشد وسایل و تجیهزات قبلی چطور به فروش رفت و آیا به مزایده دولتی و رسمی گذاشته شد یا خیر؟ و آخر سر پول حاصله از این کار چه شد. آنچه مسلم است گستاخی بیش از حد ثابت و وَلَع سیری ناپذیر وی برای غارت اموال عمومی متعلق به مردم ایران باعث گردید تقریباً همه کارکنان رسمی و غیررسمی و حتی ارباب رجوع محلی و عادی نمایندگی متوجه وقایعی که در کنسولگری میگذرد بشود. وی تمامی این کارها را بکمک دستیار خود خراسانی و ابوالحسن کارمند محلی نمایندگی انجام میداد. بعد از این دزدیهای کلان بود که خراسانی هم حاضر شد خانهایی اجاره کرده و رزیدانس سرکنسول را تخلیه نماید و اتومبیل دست دومی نیز بخرد و ابوالحسن نیز خانهایی خرید و اتومبیلی که از اتومبیل بعضی از کارکنان رسمی بهتر بود. اما ولع سیری ناپذیر ثابت علیرغم اختلاس آنهمه دلار و روپیه برای خود و اربابانش در مرکز باعث شد وی به بهانههای واهی تعدادی از کارکنان محلی را که حقوق نسبتاً بالاتری نسبت به سایرین داشتند اخراج نموده بدون اعلام این مسئله بمرکز پولهای حاصله از این اخراج کارکنان را همه ماهه در اختیار مراکزی که مجبور بود از محل بودجه سری بدهد بگذارد. وی چندین بار از منهم پول دستی قرض کرده و حتی دستور داد در اختیار تعدادی از اربابرجوع (رابطین خوب ما) بگذارم تا بعداً در مقابل رسیدی که داشتم کارسازی نماید اما هرگز این پولها را تأدیه ننمود. وی از سایر کارکنان نیز مبالغی قرض کرده بود که در پی سفر بازگشت ناپذیرش به مرکز و اعزام بازرسان از مرکز جهت تحقیق و بررسی قضایا علنی گردید. این بازرسان بنا بدرخواست آریاپور و رجائی در غیاب ثابت عازم پیشاور شده بودند که گزارش اینها باعث شد ثابت در مرکز ماندگار گردیده پروندهاش به دادگاه اداری احاله شود و من هرگز نفهمیدم پس از آن چه اتفاقی افتاد. وی به کمک آریاپور باعث قتل عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت شیعه افغانستان نیز شد. اینجا بود که من متوجه شدم بسیاری از اختلافات حزبالهیها عمدتا روی محور مسائل مالی و پیشپا افتاده بوده در مورد مسائل استراتژیک و مهم باهم اتحاد داشته شیوه مشترکی را اتخاذ مینمایند. حجتالاسلام عبدالعلی مزاری رهبر حزب شیعی وحدت افغانستان علاوه بر تسلیحاتی که از رژیم تهران دریافت میکرد فقط برای پرداخت حقوق پرسنل زیردست خود یعنی سربازان و افسران تحت امر، سالیانه پانصد هزار دلار بودجه لازم داشت که این پول از دفتر مقام رهبری توسط نماینده ویژه اعزامی وی پرداخت میشد. گویا در آخرین باری که این پول بوی پرداخت میشود نماینده خامنهایی بوی میگوید مدتی است برای دستبوسی رهبر به تهران نرفته و بهتر است سری به تهران بزند و طی دیداری از خامنهایی از وی تشکر و قدردانی نموده و در اثنای برگزاری سمیناری در مرکز مطالبی بگوید که دولت بتواند تبلیغاتی نموده موجبات جذب سایر ملل اطراف از جمله تاجیکها و غیره را به مقام ولایت فقیه فراهم نماید. وی اینبار برخلاف دفعات گذشته زیربار نرفته در یک حالت عصبی پاسخ میدهد ما نوکر کسی نیستیم که هر وقت و بیوقت احضار نمود پا برهنه و سربرهنه شرفیاف شویم ما نوکر ملت خود هستیم از طرفی مگر آقا موقعیت زمانی و مکانی ما را که بین نیروهای ربانی و اکبری و طالبان در حومه کابل گیر کردیم نمیداند. این گفته به رهبر گران میĤید و دستور میدهد به حساب این آدم گستاخ برسند. بخصوص اینکه در اجرای سیاست موازی و دوگانه وزارت خارجه رژیم، آلترناتیوی قبلاً ساخته و پرداخته شده و تحت عنوان حزب وحدت شاخه حجتالاسلام اکبری در کابل جزو نیروهای اِتئلافی ربانی در قدرت حاکمه شریک میباشد. در این اوضاع و احوال یک قشر در وزارتخارجه با توجه به خدمات قبلی وی خواهان حفظ حیات مزاری و عده ایی دیگر خواهان مرگ وی بودند قشر دوم که در رأس آن طیف آریا بود (از ساواما) برای اینکار سراغ یک افغانی بنام ملا فقیر احمد میروند. این ملا در زمان بحبوبه جنگ ایران و عراق هشت فروند موشک استینگر به ایران میفروشد ولی حزبالهیها پول آنرا بالا میکشند و این فرد قسم میخورد تا انتقامش را از ج. ا. ایران نگیرد آرام و قرار نداشته باشد. در نتیجه درست در روزهائیکه مزاری و نیروهایش بین نیروهای ربانی و اکبری از شمال و نیروهای طالبان در جنوب و منطقه باغ و قصر امانااللهخان ساندویچ شده و کمکم به محاصره در میآمدند به سراغ نمایندگی آمده ابتدا توسط یکی از دستیاران خود بنام ملا ملنگ و سپس شخصاً طی چندین ملاقات با ثابت به ظاهر اعلام میکند کلید نجات حزب وحدت مزاری در حومه کابل در دست وی بوده و وی با توجه به ارتباطاتی که با ملا محمد عمر یک چشم رهبر طالبان دارد میتواند ابتداء زمینه تسلیم مزاری به طالبان و سپس همکاری با آنان جهت سرنگونی ربانی و آخر سر شرکت در قدرت با طالبان را فراهم نماید. من آنروزها بشدت درگیر این مسئله بودم و اطمینان داشتم که در صورت تسلیم مزاری و نیروهایش که عمدتا با زن و فرزندانشان در حومه کابل گیر افتاده بودند به طالبان، آنها بوی رحم نکرده کوچک و بزرگ را از دم تیغ خواهند گذراند. اما ثابت گوشش باین حرفها نبود حتی یکبار بیگدار به آب زده در غیاب ثابت به بروجردی معاون وقت حوزه آسیا و اقیانوسیه وزارت خارجه تلفنی گفتم به ملا فقیراحمد و ملا ملنگ نباید اطمینان کرد و مزاری باید تسلیم ربانی شود. ولی برادران دست به یکی کرده سرانجام برای اینکه دستور رهبر اجراء و سزای گستاخی مزاری به رهبر داده شود در پاسخ التماسهای وی از آنسوی بیسیم که میگفت میخواهد تسلیم ربانی و نیروهای حزب وحدت گروه اکبری گردد بوی دستور اکید داده شد در راستای پیروزی اسلام و مسلمین و حفظ آینده شیعیان افغانستان و شرکت در قدرت با طالبان حتما تسلیم طالبان گردد. وی ناگزیر همین کار را کرده طالبان ابتداء وی و ١٣٠ نفر همراه وی و سپس تعداد زیادی از نیروهای ویرا قتل عام میکنند و تمام اموال و تسلیحات حزب وحدت در مقر مرکزی آنان واقع در منطقه باغ امانااللهخان و موسسه سابق علوم اجتماعی روسیه را تصاحب و زمینه را برای قدرت گرفتن خود در کابل فراهم میسازند. من در غیاب ثابت که بمرکز رفته بود با جانشین وی بنام رجائی جهت دیدار با یکی از رهبران حزب وحدت مقیم پیشاور بنام دکتر طالب عازم حیاتآباد پیشاور شدیم دکتر طالب در آن جلسه بشدت به نماینده رژیم ج. ا. ایران حمله نموده و سخنان عبرتآمیز، مردانه و زیبائی زد که باعث شد نماینده رژیم مثل موش در مقابل این افغانی شرافتمند مچاله شود. وی علناً و آشکارا ج. ا. ایران را عامل بدبختی و نابودی ملت افغانستان و بخصوص شیعیان آن کشور و قوم هزاره نام برد و افزود، بجای شما حتی اگر به پاکستانیها پناه میبردیم مردانهتر از شما با ما رفتار میکردند و اکنون حال و وضعمان بسیار بهتر از این اوضاع رقتبار و غمانگیز فعلی بود و در خاتمه افزود شما بروید نوکری طالبان را بکنید و سراغ ما دیگر نیائید که شماها نفرین شده هستید و نمیخواهیم شومی شما دامن ما و سایر رهبران ما را بگیرد، شماها مسلمان نیستید تظاهر به اسلام میکنید بزرگترین دشمن اسلام و مسلمین شماها هستید شماها قوم ولالظالین هستید. بهرحال آنروز حرفهایی را که یک عمر میخواستم بطور رو در رو با این برادران بزنم اما جرأت نکردم از زبان یک افغانی شجاع و قهرمان شنیدم و فهمیدم که رژیم تهران هیچ پایگاهی در آینده تحولات افغانستان نخواهد داشت مگر قدرت بار دیگر دست مردم ایران افتاده و بدین وسیله آثار شوم تبلیغات آزار دهنده و مسموم صدور انقلاب ولایت فقیه و دو بهمزنیهای قومی و مذهبی برای همیشه از اذهان زدوده شود. کریم خلیلی نیز که بعد از مزاری به رهبری حزب وحدت منصوب شده بود در پی دعوت به رزیدانس رفتار مشابهی بعمل آورده تأکید نمود رفتار غلط بعضی از برادران ایرانی کم اطلاع و ناآگاه راجع به مسائل منطقهایی و بینالمللی باعث شد قوم هزاره که در طول تاریخ و علیرغم سرکوبهای مکرر هرگز شکست نخورده بود با شکست و اضمحلال روبرو شود. بگذریم، در زمان سرکنسولی ثابت تلکسهای واصله حاکی از آن بود که دولت ج. ا. ایران بعلت پرشدن ظرفیت دیگر چندان علاقهایی برای خرید رادیوم و اورانیوم ندارد بلکه عمده علاقه و اشتیاقش را بر خرید ماده دیگری بنام پلاتنیوم متمرکز نموده است یکبار خرم مشاور ارشد وزیرخارجه و یکی ازپشتیبانان پرنفوذ ثابت در مرکز به تنهایی جهت بازدید وارد پیشاور شد، باتفاق ثابت وی را به منطقه بازار آزاد فروش مواد مخدر و اسلحه بردیم وی مطابق معمول هر بازدید کننده رژیم از این منطقه ابتداء چند تا از آن هفتتیرهای خودکار مانند را خریداری نموده سپس سراغ مواد مخدر رفته و از استقبال و برخورد گرم بعضی از قاچاقچیان معروف و عمده این بازارها متوجه شدم جریان قاچاق مواد مخدر توسط عوامل رژیم ازین منطقه به غرب جهت تحصیل پول بادآورده برای هزینههای بودجه سری در اروپا و آمریکا بمنظور سرکوب ایرانیان آزادیخواه کماکان ادامه دارد. ثابت بهیچ عنوان به مسائل افغانستان و سایر مسایل سیاسی منطقه علاقهایی نداشت و تقریباً تمامی کارهای مربوط به تهیه گزارشات کتبی و ارسال تلکسهای محرمانه و غیره را بعهده من گذاشته و عمدتاً حوصلهایی برای مطالعه این گزارشات نیز نداشت. هیچ مطالعهایی هم در خصوص مسائل افغانستان و رهبران آن و سایر رهبران یا احزاب ذینفوذ و مهم منطقه بعمل نیĤورده و بقول همکاران درین خصوص نیز صفر کیلومتر بود. بخاطر همین نیز مجبور بود بمن اطمینان نماید یا کارها را دست من بسپارد البته برای حفظ ظاهر خراسانی و عبدالمنافی دو نفر از کارکنان دیگر را وادار ساخته بود ترجمه روزنامههای اردو و پشتوزبان محلی را که توسط کارکنان محلی انجام میگرفت برای ویراستاری نزد من آورده سپس باسم خود بمرکز ارسال نمایند. کثرت مراجعه این دو تن برای این کار باعث شد به ثابت معترض باشم که این مزاحمتها موجب گردیده من کار ملاقات با اتباع خارجی را که ثابت اکراه داشت انجام دهد نیمهکاره گذاشته یا چند ملاقات را ملغی نمایم یا آنها را وادار به نشستن در اطاق پذیرائی و انتظار طولانی نمایم و گاه با اعتراض آنان مواجه شوم. اصولاً آدمهای تنبل و هیچکاره که از حاصل کار و دسترنج دیگران و به هزینه ملت زندگی میکنند و مثل آخوندها فکرشان برای تداوم این پیشه همیشگی خوب کار میکند ثابت یا بخاطر کار زیاد من با ارباب رجوع فراوان و یا بهر علت دیگر سرانجام بĤن دو دستور داد مزاحم من نشده سعی کنند خودشان کمی کار کنند آنها نیز سراغ یک کارمند محلی بسیار کار کُشته و فارسیدان سابق که بدستور نجفی سابقالذکر اخراج شده بود رفته و با پرداخت دو هزار روپیه در ماه بوی از وی خواهش کرده بودند برای آنها گزارش بنویسد. ظاهراً این کار از زمان نجفی شروع شده و وی گزارشهای این فرد را که فرد اندیشمندی بود بنام خود بمرکز ارسال مینموده است. حالا من نمیدانم اینها چطور باین قضیه پیبرده سراغ وی رفته بودند تا از مخمصه گزارشنویسی که بعلت کمسوادی از عهده آن بر نمیآمدند رهایی یابند. الطاف میرحسین کارمند محلی تحصیلکرده و با سوادی بود که در زمان شاه باستخدام نماییندگی ایران در پیشاور درآمده بتدریج تا آنجا پیش رفته بود که زبان فارسی را با لهجه ایرانی حرف میزد و ترجمههای نشریات محلی را با انشای سلیس فارسی و خطی خوش دیکته میکرد. وی بعنوان تنها کارمند محلی باقیمانده از زمان شاه بسیار مورد احترام مقامات محلی و روسای احزاب و شخصیتهای ذینفوذ ایالت نیز بود. همین کار دست وی داده نجفی که نمیتوانست هیچکس را برتر از خود ببیند تا روزی که در پیشاور مأموریت داشت از وجود وی استفاده نمود و درست در روزهای آخر ماموریتش کارمند محلی مزبور را به بهانه واهی عدم احترام به مافوق اخراج مینماید. وی بیش از این در یک گفتگوی دوستانه با من از اینکه بهرحال بطور غیرمستقیم دارد با نمایندگی دوباره همکاری میکند اظهار خوشحالی کرده بود. یکروز تعدادی از اعضای شورای مرکزی اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاههای ایران جهت بازدید از منطقه و سپس سفر به چین از راه زمینی بالاخص بازدید از استان مسلماننشین سینک یانک وارد پیشاور شدند. من مأموریت پیدا کردم قرار ملاقاتی بین آنان و رئیس دانشگاه پیشاور و رؤسای دانشکدهها و تعدادی از دانشجویان بگذارم. رئیس دانشگاه نیز این قرار ملاقات را تبدیل به دعوت ناهار نمود من هم در پایان متقابلا آنها را به ناهار دعوت کردم. دانشجویان نیز بسیار از این دعوت خوشحال بودند اما تا قضیه را در حضور دو نفر از رهبران آنها که بعدا وارد مبارزات سیاسی گردیده و بسیار معروف شدند با ثابت در میان گذاشتم اخمهایش توی هم رفته اظهار داشت نمایندگی بودجهایی برای اینکارها ندارد ناگزیر دانشجویان مجبور شدند خودشان از پول سفرشان مقداری را جهت پذیرایی از مدعوین دانشگاهی خود صرف نموده و از سفر به چین منصرف شوند. متأسفانه چون ثابت اجازه نداد از مدعوین در محل اقامتگاه پذیرائی شود ناگزیر آنها را به مسجد نمایندگی برده روی زمین نشسته و ناهار محقر را در همانجا صرف نمودند یکی از رهبران دانشجویان که قبلاً ٢۴ ساعتی را در محل اقامتگاه و با ثابت بسر برده بود در یک درددل دوستانه بمن گفت ثابت یادش رفته بود قبله محل اقامتگاه کدام طرفی است و طی این مدت هم ما ندیدیم نماز بخواند. وی در حالی که از بعضی رهبران نظام و تعدادی از رؤسای نمایندگیهای خارج از کشور و کارکنان حزبالهی انتقاد میکرد افسوس میخورد که آنها خیلی زود آلوده مسائل مالی و اختلاس و ثروت اندوزی شده و فاسد گردیدند و وقتی فهمید من فارغالتحصیل دانشکده حقوق بودهام، افزود تعدادی از دانشجویان این دانشکده چند وقت پیش بعنوان کارآموز قضایی به دادگستری رفته بودند که با مشاهده رشوهگیری علنی و بیسوادی بعضی از قضات که عمدتا آخوند بودند و آرای متضادی برای دعاوی مشابه، صادر میکردند، به دانشکده بازگشته برای همیشه از اشتغال در شغلهای قضاوت و وکالت منصرف و به مبارزات سیاسی علاقمند شدند. دانشجویان یاد شده که بخاطر مسائل مالی با اتوبوس عازم این تور تابستانی شده بودند قرار بود یکهفته در پیشاور بمانند و از مناطق مختلف آن از جمله مناطق بازار آزاد و قبایل آزاد بازدید نمایند که به علت درگیری با ثابت منصرف شده راه اسلامآباد را در پیش گرفتند، و بعلت داستانهایی که از شقاوت و بیرحمی ثابت به آخوندزاده سفیر جدید رژیم در اسلامآباد گفته بودند وی بعدها هر موقع مرا میدید بعنوان آقای سنگ زیرین آسیاب و کیسه بوکس خطابم میکرد و ظاهراً دانشجویان مزبور چنین لقبی را بمن داده بودند. اظهارات دانشجوی مزبور مبنی بر نماز نخواندن ثابت مرا به یاد سفری به دهلینو انداخت که عید نوروز دو سال پیش از آن تاریخ باتفاق روحی صفت و خانوادههایمان ترتیب دادیم. سرکنسول ایران در حیدرآباد هند نیز که فردی بنام عادلی بود و لباس روحانی داشت (آخر سر هم نفهمیدم درجهاش چیست. شیخ است یا آیتاالله و غیره) باتفاق خانوادهاش در محل اقامتگاه سفیر (رحیمپور رئیس سابق من در اداره پنجم آسیای غربی بعنوان سفیر رژیم در دهلی منصوب شده بود) دیدیم. رحیمپور سنگ تمام گذاشته و مینیبوس مدرسه نمایندگی را با پلاک سیاسی و راننده محلی در اختیار ما گذاشت. بین راه پسر ١۶-١۵ ساله آخوند مزبور نوارهای پاپ گوش میداد و بسیار هم اهل بزن و برقص بود و هر بار از مینیبوس پیاده میشدیم همچنان در حال گوشدادن به واکمن یک قرِ کمر حسابی میداد. من اصلاً متوجه قضایا نبودم ولی همسرم شب بمن گفت زن و بچه آخوند مزبور نماز نمیخوانند مشکل شرعی هم ندارند منهم تازه یادم افتاد علیرغم سفر از قبل از ظهر تا غروب، هیچکدام از برادران نماز که حین سفر قصر و دو رکعتی است نخواندند. در تمامی طول این سفر که از آگرا و تاج محل شروع شده تا االله آباد و جمشیدپور ادامه یافته و به راجستان و چند منطقه زیبای دیگر منتهی شد، نماز و دعا تعطیل شده در مقابل بتدریج نوار موزیک پاپ از واکمن پسرک به ضبط و پخش صوت مینیبوس منتقل شده و ما تمامی راه را مجبور شدیم موزیک پاپ گوش بدهیم. گاه نیز آخوند مزبور شخصاً داوطلب شنیدن یک موزیک هندی که از رادیو پخش میشد میگردید که ما هم مستفیض میشدیم. البته سرکنسول آخوند یک کلام انگلیسی نمیدانست اما پسرش مختصر چیزهایی میفهمید و از اشعار آنچنانی خواننده هم بسیار لذت میبرد و گاه نیز همچون اِدی مورفی هنرپیشه آمریکایی در حالی که به واکمن گوش میداد ادای خواننده را در آورده و به صدای بلند آواز میخواند. اما همین آخوند به محض بازگشت به دهلی و محل اقامت سفیر بلافاصله ساعت مُچیاش را باز کرده مطابق عادت حزبالهیها که قبل از حرکت بسوی نماز، ساعت و دستبند فلزی و سیکونشان خود را در دست با سروصدا میچرخانند و با دست دیگر تسبیح درشت واستخوانی خود را میگردانند و زیر لب صلوات میفرستند رو به رحیمپور کرده گفت آیا دستشویی خلوت است تا وضوئی گرفته نمازی برگزار کنیم، از اینکه طی این مدت (منتظر بودم بگوید نماز نخواندیم و دلمان برای یک نماز درست و حسابی لک زده، اما وی گفت) نماز قصر خواندیم و مسافر بودیم، خسته شدیم میخواهیم، یک نماز جماعت درست و حسابی بخوانیم. (البته ما هنوز تا بازگشت به محل مأموریتمان مسافر بودیم ولی آخوند مزبور متوجه این مسئله نبود) سفیر و ماها نیز مجبور شدیم پشت سر آقا نماز بخوانیم. من در دل گفتم چون امام فتوی داده در مواقعی که مصلحت اسلام و مسلمین ایجاب کند میتوان نماز و روزه و حتی دین و مذهب و غیره را تعطیل نمود، شاید نماز خواندن ما توی راه صورت خوشی نداشته و یا ممکن بود کفار (هندوها) قصد سوئی به جان آقا داشته و به یکی دیگر از ستونهای فراوان و غیرقابل شمارش دین آسیب برسد، اینست که در همان جلسه و بعد از نماز درِ گوشی از آخوند یاد شده پرسیدم؛ حاجآقا علت اینکه ما هیچکدام توی راه نماز نخواندیم بخاطر فتوای حضرت امام بود یا چیز دیگری در کار بود. وی در حالیکه انگشت سبابهاش را به نشانه ساکت باش روی لبهایش میگذاشت گفت: هر دو؟! و من دیگر جرأت نکردم بپرسم منظور از هر دو یعنی چه؟! بهرحال آخوند شوخی بود و ما که در ابتدای سفر بخاطر همسفر بودن با وی و خانوادهاش بسیار ناراحت و نگران بودیم و سفر و تعطیلات نوروز خود را سوخته و تلف شده تصور میکردیم از اینکه طی راه کاری به کار ما نداشت و از سلام و صلوات و تکبیر و شعار و ازین قضایا خبری نبود بسیار خوشحال بودیم و رحیمپور از اینکه باصطلاح همه مسافران چاق و چله شده، صورتشان گل انداخته است تعجب میکرد. البته حقالسکوت راننده محلی سفارت نیز با یک دستخوش هزار روپیهایی که معادل حقوق ماهیانهاش بود توسط آخوند مزبور پرداخت گردید، و تازه بعد از این سفر و اظهارات دانشجوی مزبور در پیشاور بود که فهمیدم به مصداق آن شعر سعدی در گلستان: نماز و روزه و صلوات و ریش و شعار برای این درکارند تا که آخوندها نانی به کف آرند و به خلوت بخورند. مدتی بعد از رفتن دانشجویان نوبت سمینار رؤسای نمایندگیهای خارج در مرکز که آن سال بجای اسفندماه در اواخر شهریور و اوائل مهرماه برگزار شد رسید و ثابت عازم تهران شد و دو هفته بعد با دستمایهایی از فرامین جدید مقامات مرکز از ولایتی و هاشمی گرفته تا خامنهایی به پیشاور بازگشته جهت دیکته آنها به همکاران جلسه اضطراری تشکیل داد. وی از ذکر اسامی خودداری نموده اظهارات عناصر رده بالای رژیم را خلاصه نمود، که اینجا با توجه به تکراریبودن بعضی از آنها به چند مورد بسیار مهم اشاره میکنم: - فراریان، عناصر وابسته به قدرتهای خارجی بوده و اربابان از وجود آنها جهت فشار و اعمال نفوذ علیه نظام استفاده میکنند. استراتژی نظام در این خصوص همچون سابق ایجاد اختلاف بین آنان و تشکیل گروههای موازی یا تجزیه آنان به گروههای کوچک چند یا تک سلولی است. تاکتیک حصول به این مقاصد نیز در دستور العمل شماره ١١۴/١ به نمایندگیها ارسال شده است. (متاسفانه هر کار کردم و علیرغم اینکه مدتی خودم سرپرست موقت نمایندگی بودم و به برخی از اسناد مهم دسترسی داشتم نتوانستم باین دستورالعمل دسترسی پیدا کنم). - تعداد عوامل مفسد و مُرتد و مُحارب به ١٩٢ تن کاهش یافته برادران مشغول آخرین بررسیها هستند و بعدا نتیجه نهایی اعلام و آخرین لیستها به نمایندگیهای مهم ارسال میشود. (من در یک فرصت طلایی برای چند لحظهایی و در حضور ثابت این لیست را در اطاق اقدام دیدم وی از من پرسید چند نفر از آنها را میشناسم و من بنظرم رسید هیچ چهره مشهور و معروفی در آن لیست نیست یا حداقل من نشناختم، بگفته ثابت برخورد با این قبیل افراد مشابه برخورد با سلمان رشدی خواهد بود. اما حکومت لیست آدمهای سرشناس را حذف کرده و تعیین تکلیف آنها را به بعد موکول ساخته و در مقطع فعلی بخاطر انتقاد شدید محافل بینالمللی این قبیل مسائل را موقتاً بعهده تعویق انداخته است. به گفته وی در حال حاضر نظام دیگر به ستارهها کار ندارد و با آنها کار دارد که کسی آنها را نمیشناسد و در حال ستارهشدن میباشند. وی افزود اغلب آن اسامی جزو کمیته دفاع از رشدی بوده یا در نشریات خارجی علیه نظام قلمفرسائی داشته یا مسئول نشریات درجه دو و سه یا چاپخانههایی هستند که تازه راه افتاده و کُتب ضالّه که بیشتر رنگ و بوی مذهبی دارد چاپ میکنند و لطماتی که به نظام میزنند جبرانناپذیر است). (سال بعد خبر ترور جانگداز استاد نازنینم دکتر رضا مظلومان را شنیدم و از طریق رادیوهای خارجی متوجه شدم وی اسم خود را عوض کرده و اسم جدید وی یکی از اسامی اول لیست مزبور است که به ترتیب حروف الفبای فارسی تنظیم شده است و من متأسفانه نمیدانستم استاد سابق من در دانشکده حقوق در درس جامعهشناسی کیفری مسئول یک نشریه با گرایشات زردشتی با اسم و مشخصات جدید بوده است). - برادران در هلند ابتکار جالبی بخرج دادهاند از جمله لیستی از اسامی و مشخصات ضدانقلابیون و فراریان تهیه کرده سپس در جریان تظاهرات مقابل سفارت با دوربینهای مخفی از آنها فیلم برداری شده و برخی از عوامل فعال و برجسته آنها شناسایی شدهاند. اکنون برای هر کدام از آنها پروندهایی در سفارت تهیه شده و نوع فعالیتها و ارتباطات آنها با گروهها و احزاب بطور خلاصه و بشکل کُدگذاری در اوراق و کارتهای مربوطه قید میگردد قرار است در همه نمایندگیها اینکار انجام یا تکمیل شود. - مقام ریاست جمهوری (هاشمی) دستور دادند ایرانیها از هر قشر و طبقه تشویق شوند سفری به ایران نمایند بعد از دو الی سه سال اسامی و لیست کامپیوتری پروازها به مقامات خارجی کشور متوقففیه ارائه و سعی خواهد شد بĤنها اثبات شود ایران امنترین کشور دنیا بوده اینهم مدرکش، حالا که آنها باین راحتی بایران رفتوآمد می کنند چرا کماکان به عنوان پناهنده شناخته شوند و از تسهیلات این دولتها استفاده کنند سعی داریم بعضی از این عوامل را پس از مدتی از اینجا مانده و از آنجا رانده نمائیم تا ناگزیر شوند داوطلبانه در خدمت نظام باشند. - برادر ولایتی با استناد به گزارش یکی از رؤسای نمایندگیها در اروپا باصطلاح دکترین طعمه را بکار بردند که دشمن سعی دارد نظام الهی ما را با درِ باغ سبز نشان دادن باصطلاح گرفتار طعمه نماید مثلاً آمریکا و حتی اسرائیل درمحافل دیپلماتیک صحبت از اعاده بدهیهای خود در زمان شاه به ایران میکنند بشرطی که ما با آنان وارد مذاکره بشویم میخواهند ما را در دام بیاندازند و آبروی ما را نزد نیروهای انقلابی در سرتاسر دنیا از بین ببرند. خوشبختانه این ترفند کشف و خنثی شده است. - برادران رمز گفتند تلکسهای محرمانه رمز که مخابره میشوند بعد از مدتی توسط آمریکائیها و دستگاههای پیشرفته کامپیوتری کشف میشوند لذا قرار شده از این پس عمدتا اخبار تا حد محرمانه و تحلیلها تا حد خیلی محرمانه مخابره شوند و گزارشات یا اخبار و تحلیلهای سری و بکلی سری توسط پیک نفر به تهران و بالعکس حمل گردد. - توصیه ما به برادران این است که سعی کنند دشمن در انزوا قرار بگیرد زیاد درمورد آن بزرگنمایی و تبلیغ نشود تا بتدریج اسم آن از رسانههای گروهی حذف شود البته این گفته باین معنی نیست که دشمن حقیر و ناچیز شمرده شود. - سعی کنید در اثنای انتخابات محل اعم از مجلس و شهرداریهای محل متوقففیه فعال باشید (مفهوم این دستور و علت آنرا متوجه نشدم احتمالاً باید منظورشان این باشد که مثلاً در چنین انتخاباتی علیه کاندیداهای مخالف رژیم شایعه پراکنی یا شانتاژ نمایند). - سعی کنید با انجمنهای دیگر شیعه یا انجمنهای سُنی غیروابسته به دربار سعودی همکاری نزدیک تا حد اتحاد داشته باشید. - دنیا دنیای تبلیغات است همه چیز شده تبلیغات. همĤهنگ یک چیزی را بزرگ با یک چیزی را کوچک میکنند. عمیقتر و دقیقتر برخورد شود. برادران مواظب باشید مبادا با ضد تبلیغ کسی را بزرگ و چهره کنند مخالفین نظام قبل از چهره شدن باید بسزای خود برسند. دشمن با بزرگ و چهرهکردن بعضی از عناصر ضدانقلاب مشکلات عدیدهایی برای نظام ما ایجاد کرده است. اینها را نه میتوان تنبیه نمود و نه میتوان مانعشان شد، مهار آنها برای بچه حزبالهیهای ما مشکل شده، سازمانهای ضداسلامی حقوق بشر هم در کمین این کارها نشستهاند. باید خیلی مراقب بود و زیرکانه عمل کرد. باید ارتباط بسیار خوبی با آدمهای استخواندار اعم از غیرمسلمان، اهل تسنن و غیره داشته باشید تا به کمک اینها آن فتنهها را خنثی کنید. - حالا که سیاست پشتیبانی جایگزین سیاست فلسطینی شده باید سعی شود از عناصر ناراضی از مصالحه اعراب و رژیم صهیونیستی و نیز از وجود برادران بُسنی و افغان و دیگران اعم از سیاهپوست و تیرهپوست و غیره در راستای منافع نظام حداکثر بهرهبرداری بعمل آید. مقام معظم رهبری فرمودند هر چقدر بخواهیم درین مورد میتوانیم خرج بکنیم. - برادران، دنیای خانه و اهل بیت خانه محدود است ظرفیت ندارند لذا نباید مطالب را با اهل خانه در میان گذاشت در بعضی جاها حرفهایی با اهلخانه زده شده و اشتباهاتی رخ داده و لطماتی وارد آمده که باید جلوگیری شود. در رابطه با منطقه خودمان، نصراالله بابر وزیر کشور کابینه خانم بوتو، ژنرال حمید گُل رئیس سابق ضداطلاعات ارتش پاکستان، ریچارد اسمیت سرکنسول آمریکا در پیشاور و خانم رابین رافائل معاون منطقهایی وزارت خارجه آمریکا به اتفاق مبتکر طرح طالبان افغانی بوده و از وجود عوامل ناراضی همچون پسران مولوی منصور (این شخص رهبر حزب انقلاب اسلامی افغانستان و یکی از معدود رهبران پشتون بود که از طرفداران سرسخت رژیم تهران بشمار میرفت همزمان با شکلگیری حکومت مجاهدین در کابل توسط عوامل حکمتیار ترور شد و در پی نزدیکی حکمتیار به رژیم تهران پسران منصور به طالبان پیوستند تا باصطلاح انتقام پدرشان را از رژیم تهران بگیرند) و عوامل سپاه صحابه طرفدار سعودیها استفاده کرده تشکل آمریکایی سعودی طالبان را بوجود آوردهاند تا حکومت طرفدار ما در کابل را سرنگون سازند از نظر مقام معظم رهبری این عوامل از مفسدین درجه اول هستند. (البته روزنامههای طرفدار آمریکا در پاکستان سعی میکردند طالبان را آمریکایی نام ببرند تا رژیم از نزدیک شدن به آنها خودداری نماید. متأسفانه درین مورد نیز مثل هزاران مورد دیگر رژیم با سیاست انحرافی دشمنی با آمریکا و همه تقصیرها را بگردن آمریکا و اسرائیل انداختن از سیاست رئالیستی و عقلائی دور شده سیاست خارجی کشور را مبتنی بر پیش داوریهای نادرست و کاملاً برعکس مبتنی ساخت بیشتر این پیشداوریها مبتنی بر شعار و وهم و خیال بود البته دولت پاکستان نیز دست به ابتکار جالبی برای انحراف تحلیلها و نتیجهگیریهای مقامات رژیم و بخصوص کارشناسان سیاسی مقیم پاکستان زد از جمله در طول شکل گیری نهضت طالبان برای انحراف توجه زعمای رژیم از ماوَقَع قضیه ملا محمد گُل در منطقه قبایل را بوجود آورد و مدعی شد وی شورش نموده و افکار جالبی ارائه نموده که نزدیک به افکار بنیانگذار ج. ا. ایران است این قضیه برای سفیر و سرکنسولهای رژیم مسئله جالبی بود در نتیجه زمانی متوجه شدند نهضتی بنام طالبان شکل گرفته که دیگر دیر شده بود). - در مرکز لزوم بازنگری مجدد با دوستان شیعه منطقه مطرح شد، صحبت از دوستان جدید بود و مختص نبودن همه کمکها به شیعیان و اینکه فدرالیسم در افغانستان تا چد حد بنفع ما است و چرا مزاری و دوستم خواهان سیستم فدرال بودند. - حدود ٢۵٠ پاسپورت سیاسی برای بیگانگانی که در خدمت ما هستند صادر شده است اکثر آنها کماکان درخدمت نظام هستند اما عدهایی عوامل مشکوک بین آنها پیدا شده که باید شناسایی و پاسپورتشان اخذ شود. (رژیم برای بعضی اشخاص خارجی از جمله تعدادی از افغانها، تاجیکها، حزباالله لبنان ونیز تعدادی از تروریستهای بینالمللی پاسپورت سیاسی که عمدتاً باید در اختیار دیپلماتها باشد صادر نموده تا هنگام سفر از مصونیت سیاسی برخوردار بوده در انجام وظایف مُحوله با مشکل بازدید بدنی و تفتیش وسایل همراه مواجه نشوند). - ما از تجزیه و تقسیم بعضی از احزاب خارجی که در خدمت ما هستند از جمله حزب وحدت افغانستان دستĤوردهایی داشتیم آنها برای انجام نظریات ما مجبور به رقابت با یکدیگر شده در نتیجه بیش از سابق در خدمت خواستههای نظام قرار گرفتند. - دخالت ما در مناطق بحران، عمق استراتژیک برای سیاست خارجیمان ایجاد میکند برای مثال تحقق صلح در خاورمیانه (اعراب و اسرائیل) و اروپا (منظور صلح بین صربها و بُسنی هرزکوین است) باعث میشود ما وزنه سیاسی خود را از دست داده از بازیگران اصلی نباشیم بازیگر اصلی بودن موجب میگردد دنیا روی ما حساب کند. - برادران اداره محرمانه توصیه کردند بخش عملیات برون مرزی در اطاق اقدام نمایندگیها تقویت گردد. ثابت افزود: صحبت از استراحت فعلی برای درگیریای که بعداً به وقوع خواهد پیوست بود ما منتظر دستورالعملش هستیم. (اطاق اقدام در محل نمایندگیها جایی است که مأمورین ثابت مقیم خارج با مأمورین موقتی که جهت اجرای مقاصدی وارد میشوند در آن اطاق جمع شده، و تصمیمهای مهمی اتخاذ و وظیفه هر کس را مشخص میکنند. این اطاق بسیار مجهز بوده و تقریباً ورود به آن توسط عناصر غیرخودی غیرممکن است. لابد خواننده بخاطر دارد که یکبار در اطاق اقدام نمایندگی پیشاور راجع به سرنگونی یک هواپیما تصمیم گرفته شد). - یکی از برادران میگفت اگر دکترین حاکمیت فردی استالین و حاکمیت محدود برژنف و حاکمیت دستهجمعی خروشچف و گلاسنوست و پروسترایکای گورباچف در غایت امر کمونیسم را به نفع غرب متحول ساخته در وجود فرد لیبرال و دموکرات مĤبی چون یلتسین خلاصه گشت، ما نیز باید همانطور که از برنامه مشی مصالحه ملی دکتر نجیب به نفع منافع نظام استفاده نموده و عوامل خود را در کابل روی کار آوردیم از این موقعیت استفاده و بیش از اینها در جماهیر سابق شوروی فعال باشیم این دخالتها برای ما عمق استراتژیک و بهرهبری سیاسی ایجاد و آینده مسائل این منطقه را به نفع نظام متحول مینماید. - یکی از برادران از نروژ خبری از یک جلسه خصوصی آورده بود که قرار شد سایر برادران نیز بهمین نحو عمل نموده سعی در نفوذ در برخی جلسات خصوصی نموده و اطلاعات ذیقیمت را به مرکز مخابره کنند. ظاهراً یک پروفسور در نروژ دکترینی آورده و باصطلاح به جدایی مناطقی چون ناگورنه قرهباغ _چچن و در مورد ما کردستان صحه گذاشته است. (منظور ثابت احتمالاً پروفسور کارل یاکوبسن استاد روابط بینالمللی نروژ و صاحب دکترین حقوق بینالملل خود مختاری است که حقوق اقوامی را که خواهان خودمختاری هستند، به رسمیت شناخته است. - یکی از علل طولانی شدن جنگ داخلی در افغانستان کمک پاکستان و ما به گروههای مختلف مجاهدین است هدف ما از اینکار (یعنی تداوم جنگ داخلی افغانستان) استفاده ازین فرصت جهت حصول به بازارهای بِکر و دست نخورده جماهیر آسیای میانه و تبدیل بندر امامخمینی در خلیجفارس به یک بندر بینالمللی جهت صدور کالا به جماهیر مزبور میباشد. پاکستانیها نیز قصد دارند مانع اینکار شده و بجای آن از جادههای قندهار و هرات جهت صادرات و واردات کالا به جماهیر آسیای میانه و بالعکس و در نیتجه رونق اقتصادی خود استفاده کنند. قرار شد هلالاحمر جمهوری اسلامی ایران و بعضی نهادهای دیگر که مسائل حفاظتی و امنیتی نظام را بعهده دارند همکاری نموده متفقاً دست به اقداماتی بزنند که هر نوع شبهه جنگخواهی ما در افغانستان از بین برود. قرار است در ادامه برنامههای قبلی در داخل افغانستان و هم در مناطق مهاجرنشین پاکستان برخی تسهیلات بهداشتی، رفاهی، دارویی، غذایی در اختیار افاغنه گذاشته شود و برای تبلیغات همه جانبه نیز درین مورد اقدام شود. - ثابت افزود برادران هند گزارشی دادند که مورد توجه قرار گرفت. ظاهراً علت تضییقات به زبان فارسی در شبه قاره ترس آنها از صدور انقلاب اسلامی در میان شیعیان بوده در نتیجه قرار شد اقداماتی در این مورد بعمل آمده و از تبلیغ مستقیم جلوگیری شود. (یکی از مقامات ایران دوست و دلسوز پاکستانی در یک گفتگوی خصوصی در دانشگاه پیشاور بمن گفت لطمهایی که رژیم ج. ا. ایران بعلت عملکرد ناشیانه، تهاجمی و ضدایرانی به فرهنگ اصیل و زبان ایرانی در منطقه زد، غیرقابل جبران است. قبلاً زبان فارسی زبان درباری، علمی و محافل روشنفکری و ادبی پاکستان بود و هر صاحب سوادی سعی میکرد در سخنرانیهایش و حتی مبارزات انتخاباتی چند شعر فارسی بخواند و باین مسئله افتخار میکرد ضمنا بیشتر از ٪٣٠ مردم این کشور هم فارسی زبان بودند و در منازل خود فارسی حرف میزدند اما بعضی اقدامات وزارت ارشاد و عملکرد مأمورین نمایندگیهای رژیم باعث شد حرفزدن به فارسی یا اشاره به آن نوعی جرم و جنایت و نشانه وابستگی به رژیم ترور و وحشت تهران تلقی شود). - ثابت افزود قرار شد تبلیغات مستقیم و همچنین اقدامات مستقیم کاملاً ملغی شده از این پس هر اقدامی که در راستای منافع عالیه نظام انجام میگیرد توسط رابطین دوم و سوم و چهارم و کاملاً غیرمستقیم انجام گیرد تا اگر چیزی هم علنی شد کسی نفهمد منبع امر کجا است. (این اظهارات ثابت آنموقع کمی مبهم بود اما انفجار یک اتومبیل محتوی بمب در تأسیسات نظامی آمریکا در عربستان که حدود دو ماه بعد از این جلسه انجام گرفت و شادی و شُعف و جشن و سرور و میهمانی برادران را در پی داشت مفهوم اظهارات فوق را روشنتر نمود). - ثابت در آخر افزود یکی از برادران به نقل از منابع ضدانقلاب متنی را قرائت کرد و افزود بیان مکرر این قبیل مسائل آنهم از زبان خود آنها باعث میشود بعضی عوامل که مخالف سیاست ضدصهیونیستی ما هستند دچار شک و تردید شده از پیچ و مهره گذاشتن جلو پای ما منصرف شوند آن جمله این بود و ما هم باید ازین پس در حوزه مأموریت خود ازین کارها بکنیم:... طبق قرارداد الجزایر در روزهای آخر خرداد ١٣۵۵ خط میانه رود (اروندرود) خط مرزی دو کشور ایران و عراق اعلام شد. انعقاد قرارداد الجزایر از نظر اسرائیل مردود شناخته شد زیرا بارزانی و بطور کلی اکراد از فعالیت علیه صدام باز ماندند و اسرائیلیها گفتند که از پُشت به آنها خنجر زده شده است. بعداً جلسه مشابهی در اسلامآباد تشکیل شده و آخوند زاده سفیر رژیم دو مطلب زیر را به مطالب قبلی افزود. - قرار است دانشگاه امام جعفر صادق دانشجوی خارجی بپذیرد و بتدریج تبدیل به یکی از دانشگاههای معتبر منطقه گردد. بهتر است هرچند وقت یکبار دانشجویان خارج را دعوت کنید بروند و از دانشگاه جعفرصادق بازدید کنند. دانشگاه دارای کتابخانه و خوابگاه مجهز هم هست و معارف اسلامی یاد میدهد. فعلاً هم تعداد ده بورسیه برای دانشجویان پاکستانی در نظر گرفته شده اینها بعدا از ابزار ما بوده و به نظام وفادار خواهند بود. - یکی از برادران از دانشگاه هاروارد گزارش جالبی فرستادند گفتهاند قرن نوزده قرن فروپاشی حکومتهای ملی قرن بیستم قرن برخورد ایدئولوژیها بوده قرن آینده قرن برخورد تمدنها خواهد بود که شامل هفت تمدن عمده میباشد: مسیح، اسلام، کنفسیوس چین، شنتوی ژاپن، فرهنگ و تمدن لاتین و آمریکای جنوبی. ظاهراً تأکید بر این است که برخورد تمدنها از برخورد ایدلوژیها خطرناکتر خواهد بود. در نتیجه باید مراقب بود و اطلاعات خود را در این مورد تکمیل نمود. برادرانی که زبان خارجی میدانند درین مورد مطالعه نموده گزارشی تهیه و بمرکز و اسلامآباد ارسال نمایند. (لازم به یادآوری است که هامیلتون از گروگانهای سابق سفارت آمریکا در تهران و استاد فعلی دانشگاه هاروارد اخیراً کتابی در این مورد نوشته که احتمالاً در زمان آخوندزاده یا بحث این موضوع در آنزمان بخاطر این بوده که هامیلتون قبل از چاپ کتابش آنرا بصورت جزوه درسی تدریس میکرده است و من آنموقع متوجه نشدم منظور ازین اظهارات چیست اما چون خیلی بر اهمیت آن تأکید شد در یادداشتهای روزانهام نوشتم. اکنون همه میدانند که در آخرین اجلاس مجمع عمومی (١٩٩٨ (بحث گفتگوی تمدنها بهمین خاطر بعنوان دکترین خاتمی رئیس جمهور رژیم مطرح و تصویب شده است).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر